تـــــــــــــ ر ـــــــــــــا یـــــــــــخ

تاریخ
تاریخ
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندها
يكشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۲ ب.ظ

تاریخ ژاپن

تاریخ ژاپن شامل تاریخ رشته جزیره‌های ژاپن و مردم ژاپن است و از دوران پیش از تاریخ، تا تاریخ نوین این کشور به عنوان یک دولت-ملت را در بر می‌گیرد. نخستین ارجاع شناخته‌شده نوشتاری به ژاپن در قرن اول میلادی و در مجموعه متن‌های چینی بیست و چهار تاریخ دیده می‌شود. با این حال شواهد حاکی از آن است که بشر از اواخر دورانپارینه‌سنگی در جزیره‌های ژاپن زندگی می‌کرده‌است. تا پایان آخرین عصر یخبندان، ژاپن از طریق خشکی با قاره اوراسیا پیوند داشت. آب شدن یخ‌ها باعث جدا شدن جزیره‌های ژاپن از خشکی‌های قاره اوراسیا شد. الگوهای باثبات زندگی و نشانه‌های تمدن با فرهنگ جومون (از پایان عصر یخبندان تا هزاره نخست پیش از میلاد) ظاهر شد و از حدود پانصد سال پیش از میلاد در زمانی که به دوره یایویی مشهور است، کار با آهن‌آلات آغاز شد. در پایان همین دوران، جمعیت زیادی از شبه جزیره کره به سرزمین‌های ژاپن مهاجرت کردند.

از حدود قرن سوم میلادی با دوره کوفون (حدود ۲۵۰ تا سال ۵۳۸ میلادی) مرحله پیش از تاریخ ژاپن پایان یافته و عصر تاریخ باستان این سرزمین آغاز می‌شود. فرهنگی که در این دوره شکل می‌گیرد، مبتنی بر مذهب شینتو است. در دوره آسوکا (۵۳۸ تا سال ۷۱۰ میلادی) خط چینی برای نگارش زبان ژاپنی برگزیده شده و آیین بودایی از طریق سرزمین کره معرفی می‌شود. این آیین در دوران بعد که دوره نارا (۷۱۰ تا ۷۹۴ میلادی) نام دارد، از سوی امپراتور پذیرفته شده و به دستور او نیایشگاه‌های بودایی پرشکوهی همچون معبد تودای‌جی ساخته می‌شود. دوره هی‌آن (۷۹۴ تا ۱۱۸۵ میلادی)، عصر ظهور خاندان‌های پرقدرتی همچون خاندان فوجی‌وارا است که قدرت نظامی را در عمل به دست می‌گیرند و این مترادف است با پایان تاریخ باستان و آغاز دوران فئودالی در تاریخ ژاپن. با قدرت‌گیری شوگون‌ها در دوره کاماکورا (۱۱۸۵ تا ۱۳۳۳ میلادی)، استبداد نظامی کاماکورا بنا نهاده می‌شود. در همین دوران مغولها دو بار به کشور ژاپن حمله کردند که هر بار در برابر توفان سهمگینی موسوم به کامی‌کازه، کشتی‌ها و آلات نظامی خود را از دست دادند و شکست خوردند. کمی بعد در دوره موروماچی (۱۳۳۶ تا ۱۵۷۳ میلادی) و در عصر جنگ‌های داخلی، کشتی‌های پرتغالی راه خود را به سواحل غربی ژاپن یافتند و ارتباط با اروپا آغاز شد. با پایان جنگ‌های داخلی دوره آزوچی-مومویاما (۱۵۶۸ تا ۱۶۰۰ میلادی) و عصر ثبات سیاسی از راه رسید. در دوره ادو (سال ۱۶۰۳ تا ۱۸۶۸ میلادی) تلاش استبداد نظامی توکوگاوا برای حفظ سامانه فرسوده سیاسی این کشور با شکست مواجه شد و با ورود کشتی‌های جنگی امریکا به فرماندهی ناخدا متیو پری به خلیج توکیو در سال ۱۸۵۳ میلادی، عصر فئودالی ژاپن به پایان رسید.

در دوران نوین ژاپن به سرعت راه نوسازی را در پیش گرفت و در دوره میجی (۱۸۶۸ تا ۱۹۱۲ میلادی) با شکست روسیه به قدرتی جهانی مبدل شد. در جنگ جهانی اول که دردوره تایشو (۱۹۱۲ تا ۱۹۲۶ میلادی) به وقوع پیوست، ژاپن در کنار بریتانیا، فرانسه و روسیه قرار گرفت و در شورای جامعه ملل صاحب کرسی دائم شد. با این حال ابهام درقانون اساسی میجی، سبب چرخش قدرت به سوی نظامیان و گسترش نظامی‌گری ژاپن شد. روند نظامی‌گری در دوره شووا (۱۹۲۶ تا ۱۹۸۹ میلادی)، یورش به کشور چین را در پی داشت. ژاپن اعتراض جامعه ملل را برنتافت و از این سازمان خارج شد.

بعد از آغاز جنگ جهانی دوم، در پی تحریم‌های نفتی امریکا، ژاپن به پرل هاربر حمله کرد. در نتیجه، امریکا وارد جنگ شد و با بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی در سال ۱۹۴۵ میلادی ژاپن را به تسلیم واداشت. با پایان جنگ و اشغال هفت ساله ژاپن، این کشور به اصلاحات گسترده دموکراتیک و بازسازی نهادهای اقتصادی دست یازید. با امضای پیمان صلح سان‌فرانسیسکو ژاپن استقلال خود را دوباره به دست‌آورد. ژاپن در این دوره رشد سریعی را تجربه کرد و به یک قدرت بزرگ اقتصادی تبدیل شد. در دوره هیسه‌ای، پایین بودن نرخ بهره و افزایش قدرت ین در مبادلات ارزی باعث هجوم سرمایه‌گذاران خارجی به این کشور شد. اما در دهه نود سهام این کشور سقوط کرد و دوران موسوم به حباب اقتصادی ژاپن به پایان رسید. در سال‌هایی که در پی آمد، گسترش صنایع صادراتی کره و چین بخشی از بازارهای جهانی ژاپن را از آن خود کرد و امروز در ارزیابی این سال‌ها، گاه از آن به عنوان دهه از دست رفته یاد می‌شود.[۱] با این حال، ژاپن با بیش از پنج و نیم تریلیون دلار تولید ناخالص ملی همچنان سومین قدرت اقتصادی جهان محسوب می‌شود.

تاریخ اساطیری

اسطورهٔ آفرینش ژاپن به روایت کوجیکی در واقع از زمان ظهور زوج خلاق (به مانند آدم و حوا) به نام‌های ایزاناگی نومیکوتو و ایزانامی نومیکوتو آغاز می‌شود. این دو از قلمروهای بلند و متعالی آسمان فرود می‌آیند و هشت جزیرهٔ بزرگ، یعنی کشور ژاپن و همه چیز و از جمله بسیاری از کامی‌ها (واژه‌ای ژاپنی به معنی «خدایان» یا «روح») را می‌زایند. سه تا از این کامی‌ها از همه باشکوه‎ترند، نخست کامی خورشید، دومی برادر وی که متکفل زمین بود و سومی الههٔ ماه که کامی قلمروی تاریکی است. نوهٔ پسری الههٔ خورشید به نام نی‌نی‌گو–نو–میکوتو دستور یافت که به زمین فرود آید و بر ژاپن حکومت کند و نبیرهٔ پسری نی‌نی‌گو–نو–میکوتو یعنی امپراتور جینمو اولین فرمانروای بشری سرزمین ژاپن شد.[۲]

خاستگاه مردم ژاپن

مهاجرت انسان از آفریقا
این نقشه ارتباط شمال ژاپن را با قاره آسیا، در زمان آخرین عصر یخبنداننشان می‌دهد.

در مورد خاستگاه مردم ژاپن، فرضیه ثابت شده‌ای وجود ندارد. بخش عمده‌ای از آنچه دربارهٔ دوران پیش از تاریخ ژاپن نوشته شده‌است، نظرپردازی‌های صرف بر مبنای باستان‌شناسی، ویژگی‌های نژادی و افسانه‌هاست.[۳]

ورود مهاجران به ژاپن را می‌توان به چهار مرحله تقسیم کرد:

  • بین چند صد تا چند ده هزار سال پیش از میلاد نواحی شرقی آسیا با ژاپن متصل بوده و احتمال ورود انسان به ژاپن در این دوران وجود دارد.[۴]
  • ورود نژاد زرد قدیم (نژاد آسیای جنوبی):آخرین عصر یخبندان بطور تقریبی از ۷۰ تا ۱۰ هزار سال پیش ادامه داشت. در حدود ۴۰٬۰۰۰ سال پیش و در نیمه نخست آخرین عصر یخبندان از نواحی شرقی آسیا و جزایر اطراف، شاخه‌ای از نژاد آسیایی جنوبی وارد ژاپن شدند.[۵] نژاد آسیایی یا آسیایی‌ها به انضماممردمان ژاپن به دو گروه آسیایی جنوبی (نژاد زرد قدیم) و شمالی (نژاد زرد جدید) تقسیم می‌شوند. این اشتقاق به علت اثرات سرمای عصر یخبندان بر نژاد زرد حاصل شده‌است. در عصر یخبندان، بدن مردمان آسیایی شمالی، برای انطباق با سرمای شدید محیط، دستخوش تغییراتی شد. برای حفظ حرارت جسمانی، قسمت‌های میانی بدن حجیم‌تر شد. از آنجا که بدن گرمای خود را از طریق پوست از دست می‌دهد، کم شدن مساحت پوست باعث بوجود آمدن دست‌ها و پاهای کوچکتر و کاهش برجستگی‌ها و فرورفتگی‌های جسمانی شد. برای جلوگیری از یخ‌زدگی چشم که حاوی مقادیر زیادی آب است، پلک‌ها ضخیم‌تر شد و خط روی پلک‌ها از بین رفت. این تغییرات بدنی در شاخهٔ مردمان جنوب آسیا دیده نمی‌شود.[۶]
بازماندگان قوم آینو در دههٔ۱۸۶۰ میلادی
  • ورود مهاجران در دوره جومون (۱۴٬۰۰۰–۱۰٬۰۰۰ پیش از میلاد تا ۳۰۰ پیش از میلاد): در اواخر دوره آخرین عصر یخبندان، عمق آب دریاها بین ۱۴۰–۱۰۰ متر کمتر از عمق کنونی بود و شمال ژاپن با دیگر قاره‌ها از طریق خشکی در ارتباط بوده‌است.[۷] همچنین بین کیوشو در جنوب ژاپن و کشور کره نیز دریایی بسیار کم‌عمق قرار داشته‌است.[۸] در این دوران از جنوب چین، کره، اندونزی، تایوان و همچنین از سیبری و با گذشتن از مسیر ساخالین، مهاجران به غرب و شمال ژاپن راه پیدا کردند.[۹]
  • ورود مهاجران در دوره یایویی (حدود ۵۰۰ قبل از میلاد تا سال ۳۰۰ میلادی): در این دوره گروه بسیار بزرگی از مهاجران از کره وارد کیوشو (جنوبی‌ترین و غربی‌ترین جزیره از جزایر چهارگانه اصلی ژاپن) شدند. تعداد مهاجران مشخص نیست، ولی تحقیقات ژنتیکی نشان می‌دهد که این گروه گسترش بسیاری در ژاپن پیدا کردند.[۱۰] مورخان توافق دارند که حوالی قرن اول میلادی، مردمی از نژاد زرد از طریق خاک کره به مناطق جنوب و مرکزی ژاپن هجوم آوردند. این مهاجمان خود را در قالب قبایل و طوایف کوچک سازماندهی کردند و پس از گذشت چند قرن، قبیله یاماتو که نام خویش را از جلگه‌ای که سرانجام در آن سکنی گرفت، اخذ کرده بود، نوعی اختیار و اقتدار مبهم بر سرتاسر مناطق مرکزی و جنوبی ژاپن به دست‌آورد.[۱۱]

به مردمانی که تا پیش از ۱۰٬۰۰۰ قبل وارد ژاپن شدند، مردمان جومون و به گروهی که در دوره یایویی به این سرزمین وارد شدند مردمان یایویی گفته می‌شود.[۱۲]

شواهد زبان‌شناختی و فرهنگی، در کنار ظاهر فیزیکی بخشی از جمعیت این کشور، احتمال چندگانه بودن خاستگاه مردم ژاپن و پیوند ژنتیکی با بومیان قارهٔ آمریکا را تقویت می‌کند. قوم آینو به مردمان جومون (سال‌های ۱۴٬۰۰۰–۱۰٬۰۰۰ پیش از میلاد تا ۳۰۰ پیش از میلاد) شباهت بسیار دارد و گروهی که بعدها از طریق کشورهای آسیایی، به ویژه کره و چین، وارد خشکی‌های ژاپن شدند و بخش عمدهٔ جمعیت این سرزمین را تشکیل می‌دهند، شبیه به نیاکان یایویی (حدود ۵۰۰ قبل از میلاد تا سال ۳۰۰ میلادی) خود هستند. در مردمان ژاپن کنونی، خصوصیات مردمان آسیای شمالی به وضوح ملاحظه می‌شود.[۱۳]

تقسیم‌بندی کلی دوران‌های تاریخی

معمولاً تاریخ ژاپن را به ۷ دوره بزرگ تقسیم می‌کنند. دوران پیش از تاریخ، سِن‌شی و دوران بعد از تاریخ به ترتیب دوران‌های آغازِ تاریخ (گِن‌شی)، باستان (کُودای)، قرون وسطی (چوسِی)، اوایل دوران نوین (کین‌سِی)، دوران نوین (کین‌دای) و دوران معاصر (گِن‌دای) نامیده می‌شوند.[۱۴]

  • دوران پیش از تاریخ (سِن‌شی) به چهار دوره تقسیم می‌شود: پارینه سنگی (پیش از ۱۰٬۰۰۰ سال، قبل از میلاد)، دوره جومون (۱۰٬۰۰۰ تا ۳۰۰ پیش از میلاد)، دوره یایویی (۳۰۰ پیش از میلاد تا ۳۰۰ بعد از میلاد) و دوره کوفون (۳۰۰ تا ۷۱۰ میلادی)
  • دوران آغازِ تاریخ (گِن‌شی) به دوران انتقالی مابین دوران پیش از تاریخ و دوران باستان گفته می‌شود. در ژاپن دوران پیشین تاریخ از اواسط قرن سوم تا پایان قرن هفتم را در بر می‌گیرد.
  • دوران باستان (کودای) از ۷۱۰ تا ۱۱۸۵ میلادی است که دوران‌های آسوکا، نارا و دوره هی‌آن را شامل می‌شود.
  • قرون وسطی (چوسِی) از نیمه دوم قرن دوازدهم و آغاز دوره کاماکورا تا اوایل قرن هفدهم و شروع دوره ادو ادامه دارد.
  • اوایل دوران نوین (کین‌سِی) از آغاز دوره ادو تا سال ۱۹۶۷ میلادی و شروع اصلاحات میجی ادامه دارد.
  • دوران نوین (کین‌دای) از آغاز اصلاحات میجی تا پایان جنگ اقیانوس آرام در سال ۱۹۴۵ میلادی ادامه دارد.
  • دوران معاصر (گِن‌دای) از پایان جنگ اقیانوس آرام شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد.[۱۵]

پیش از تاریخ

پارینه‌سنگی

تبرهای سنگی صیقل خورده، حفاری‌های ناگانو. از دوران پارینه سنگی، ۳۰٬۰۰۰ سال پیش از میلاد. موزه ملی توکیو

آغاز دوران پارینه سنگی ژاپن را بین ۱۰۰٬۰۰۰ تا ۳۰٬۰۰۰ سال پیش از میلاد در نظر گرفته‌اند. با این حال در میان صاحب‌نظران، نقطه شروع ۳۵٬۰۰۰ سال پیش از میلاد، بیش از دیگر تاریخ‌ها مورد توافق قرار گرفته‌است.[۱۶] هر گونه ادعای حضور انسان قبل از این تاریخ مناقشه‌برانگیز قلمداد می‌شود.[۱۷] اولین انسان‌هایی که وارد سرزمین ژاپن شدند،شکارچی-گردآورنده بوده‌اند.[۱۸] قدیمی‌ترین استخوان‌هایی که از انسان یافت شده،[پ ۱] متعلق به دختری به سن تقریبی هشت سال و به قدمت ۳۲٬۰۰۰ سال پیش و قدیمی‌ترین استخوان یک فرد بزرگسال[پ ۲] متعلق به ۱۸٬۰۰۰ سال قبل است. هر دو نمونه در استان اوکیناوا کشف شده است.[۱۹] در حدود ۱۷۰ نقطه از شمال تا جنوب ژاپن استخوان‌های فیل یافت شده که در برخی از نقاط در جوار آن، سنگ‌های خراشیده شده توسط انسان نیز کشف شده‌است. این آثار نشان از همزیستی انسان و فیل دارد.[۲۰]بیشترین ابرازهای سنگی به دست آمده از دوران پارینه سنگی و بین ۲۲٬۰۰۰ تا ۱۴٬۰۰۰ سال پیش به شکل کارد بوده‌است. تغییر حرارت کرهٔ زمین پس از پایان آخرین عصر یخبندان، باعث انقراض فیل نائومان و گوزن موس شد. در اوایل دوره جومون، گوزن شمالی ایرلندی نیز منقرض گردید. به دنبال آن، بجای شکار این حیوانات درشت هیکل، شکار حیوانات کوچکتر و تندپاتری نظیر گوزن ژاپنی و گراز رواج پیدا کرد. در دوران پارینه سنگی، شکار حیوانات بزرگ با پرتاب نیزه و یا نیزهٔ بلند انجام می‌گرفت، اما در دوره جومون این ابزارهای شکار، جای خود را به تیراندازی با کمان داد و برش سنگ‌ها بصورت نوک تیز سنگی (برای بکار بردن در سر تیر)[پ ۳] رایج شد.[۲۱]

دوره جومون

نوشتار اصلی: دوره جومون
ظرفی از دورهٔ میانی جومون(۳۰۰۰-۲۰۰۰ ق. م.).

دورهٔ جُومُون به فاصلهٔ زمانی سال‌های ۱۴٬۰۰۰–۱۰٬۰۰۰ (بر اساس منابع زمان شروع متفاوت است) ق. م. تا ۳۰۰ ق. م. گفته می‌شود.[۲۲][۲۳] اولین نشانه‌های تمدن و الگوهای با ثبات زندگی در فرهنگ جومون ظاهر شد که ویژگی آن روش زندگی نیمه‌مستقر مختص به دوران میان‌سنگی و نوسنگی، شکار دسته‌جمعی، عدم پرورش حیوانات اهلی، آلاچیق‌های بدوی و کشاورزی ابتدایی بود.[۲۴] هرچند که گاه آغاز کوزه‌گری به منطقهٔ میان‌رودان منسوب می‌شود[۲۵] بعضی از قدیمی‌ترین نمونه‌های باقیمانده از کوزه‌گری دوران کهن، در ژاپن پیدا شده‌است. قدیمی‌ترین نمونهٔ سفال در ژاپن در سال ۱۹۹۹ میلادی استان آئوموری یافت شده‌است و بطور تقریبی ۱۶٬۵۰۰ سال قدمت دارد. تا قبل از اینکه در سال ۲۰۰۹ میلادی، قطعه سفالی در غاری در چین با قدمتی در حدود ۲۰٬۰۰۰–۱۸٬۰۰۰ سال کشف شود، این قطعه قدیمی‌ترین قطعه سفال در جهان به شمار می‌رفت.[۲۶]ترکیب جومون در ژاپنی به معنی الگوهای ریسمانی است. این نامی است که شرق‌شناس آمریکایی، ادوارد اس. مورس از روی نقش و نگار ظرف‌های سفالی به این دوره داد. این علامت‌ها و نقش‌ها بر اثر سایش تکه چوب‌هایی پیچیده در ریسمان به وجود آمده بود.[۲۷]

دوره یایویی

نوشتار اصلی: دوره یایویی
کوزه‌ای از دوره یایویی، قرن اول تا سوم، اوتا، توکیو، موزه ملی توکیو

دوره یایویی از حدود سال ۵۰۰ قبل از میلاد تا سال ۳۰۰ میلادی را شامل می‌شود.[۱۷] کشاورزی متمرکز و استفاده از اشیاء مفرغی و آهنی در این دوره در ژاپن آغاز شد.[۲۸]فرهنگ مردم جومون هنوز در نقاط مختلف ژاپن در حال توسعه بود که عصر جدید یایویی در کیوشو آغاز شد و این دو گروه برای مدتی در کنار یکدیگر به زندگی ادامه دادند.[۲۹]یایویی نام خود را از منطقه‌ای در همسایگی توکیو گرفته است که باستان‌شناسان برای اولین بار آثار و دست‌ساخته‌های بشری مربوط به این دوران را از خاک آن بیرون کشیده‌اند. کار با آهن‌آلات از همان آغاز نیز جزو خصوصیات این فرهنگ بود که خود در نتیجهٔ مهاجرت حاصل آمده بود. در اواخر دوره یایویی، جمعیت بسیاری از سرزمین کره به خاک ژاپن مهاجرت کردند و با خود فناوری کشاورزی و روش‌های فلزکاری را به این جزیره معرفی کردند.[۳۰] کشت متمرکز برنج در شالیزار و نوع جدیدی از کوزه‌گری از ویژگی‌های دوره یایویی به شمار می‌رود. در این دوره به پرورش خوک و در مقیاس کمتر مرغ و خروس پرداختند.[۳۱] فرهنگ یایویی به سرعت در سرزمین اصلی هون‌شو گسترش پیدا کرد و با فرهنگ بومی جومون درآمیخت.[۳۲] خاستگاه فرهنگ یایویی به طور کامل مشخص نیست. در سال‌های اخیر، باستان‌شناسان بیشتری مشغول مطالعه تطبیقی اشیای متعلق به این دوره با بازمانده آثار دوران اولیه سلطنت دودمان هان در چین شدند و نتیجه بررسی‌های آنان حاکی از شباهت جمجمه و اعضای بدن مردم یایویی با اهالی جیانگ‌سو بوده است.[۳۳]

دوره کوفون

کوفون (گورپشته) دای‌سن‌ریو،اوساکا، قرن پنجم، این شکل از کوفون که به مانند سوراخ کلید است، زنپوکوئن فون نام دارد.

دورهٔ کُوفون از حدود سال ۲۵۰ تا سال ۵۳۸ میلادی به درازا کشید.[۳۴] کوفون به معنای گورپشته[پ ۴] است و دلیل این نام‌گذاری، وجود گورپشته‌های بزرگی است که از آن دوران بر جای مانده‌است.[۳۵] گورپشته‌ها شکل‌های مختلفی داشتند که ساده‌ترین‌شان دایره و چهارگوش و متمایزترین آن‌ها به شکل سوراخ کلید بود.[۳۶] کوفون‌ها بین قرن‌های سوم تا هفتم میلادی برای به خاک سپردن مردگان طبقهٔ مسلط جامعه ساخته شدند.[۳۵]

در طی سده سوم و چهارم قومی کهن که امروزه مردم یاماتو نامیده می‌شود، توانست بتدریج برتری خود را بر دیگر قبایل تحکیم کند و به عنوان اجداد خانواده‌های سلطنتی ژاپن مطرح شود. در دوره کوفون، ارتش‌های ایالتی پرتوانی پیرامون قبایل قدرتمند شکل گرفت و سیاستی حکومتی تحت عنوان سیاست یاماتو بر نارا، که آن زمان یاماتو خوانده می‌شد، و بخش‌هایی از شرق استان اوساکا حاکم شد. سیاست یاماتو بر سرکوب قبایل و تصاحب زمین‌های کشاورزی آنان استوار بود و با چنین روش‌هایی نفوذ خود را بر مناطق غربی ژاپن حفظ می‌کرد. در طول دوره کوفون جامعه‌ای به‌غایت اشرافی با حاکمانی ارتش‌سالار گسترش پیدا کرد.[۳۷] حاکمان ژاپن در این دوران، از دربار چین درخواست عنوان سلطنتی کردند.[۳۸]

از آغاز و میانه‌های دوره کوفون هیچ تاریخ ضبط‌شده‌ای به جای نمانده‌است. دورهٔ کوفون با فرهنگی مبتنی بر آیین شینتو که پیش از آیین بودایی وجود داشت، شناخته می‌شود.[۳۹] کتاب‌های کوجیکی (۷۱۳ میلادی) و نیهون‌شوکی یا «وقایع ایام ژاپن» (۷۲۰ میلادی) سال‌ها بعد، به این برهه از تاریخ پرداخته‌اند.[۳۵]

دوران باستان

دوره آسوکا

نوشتار اصلی: دوره آسوکا
پاگودای پنج طبقهٔهوریوجی، این معبد بودایی در سال ۶۰۷ میلادی توسطشوتوکو تایشی در منطقهٔآسوکا واقع در استان نارایکنونی ساخته شده‌است.

دوره آسوکا از سال ۵۳۸ تا سال ۷۱۰ میلادی را دربرمی‌گیرد. گاه از دوره آسوکا و دوره کوفون با عنوان مشترک دوره یاماتو یا دوره کوفون-یاماتو نیز نام می‌برند، چرا که در هر دوی این زمان‌ها، امور امپراتوری با مرکزیت نارا اداره می‌شد که در آن هنگام «یاماتو» نام داشت و نام خاندان قدرتمند حاکم نیز بود.[۴۰][۴۱] حاکمیت یاماتو که با به هم پیوستن شماری از خاندان‌های نیرومند بر گرد کانون پادشاهی کشور شکل گرفته بود، در دوره آسوکا گسترش یافت و سران محلی یاماتو در جایگاهی قرار گرفتند که دودمان امپراتوری را شکل می‌داد. هنگامی که حاکمیت یاماتو با سرکوب قبایل مبادرت به تصرف زمین‌های کشاورزی آنان کرد، نام یاماتو مترادف با نام ژاپن شد.[۴۲] در سدهٔ ۵ و سدهٔ ۶ (میلادی) در همین دوره آیین کنفوسیوس و تائوئیسم نیز به سرزمین ژاپن راه پیدا کرد. باورهای تائوئیستی در نهایت با آیین‌های شینتو و بودایی در هم آمیخت و منجر به پایه‌گذاری مناسکی تازه شد. تغییرات سیاسی در دوره آسوکا بر اساس الگوی چینی بود و نیز خط چینی برای نگارش زبان ژاپنی که پیش از آن دبیره بومی نداشت، برگزیده شد.[۴۳]

ویژگی دیگر دوره آسوکا عبارت بود از دگرگونی‌های چشمگیر هنری، اجتماعی و سیاسی آن که ریشه در اواخر دوره کوفون داشت و در عین حال از آیین تازه بودایی نیز بسیار متاثر شده بود. در آغاز این دوره، آیین بودایی از باکجه، در شبه جزیره کره، به سرزمین ژاپن معرفی شد.[۴۴] دین بودایی به طور رسمی در سال ۵۵۲ به ژاپن وارد شد، زمانی که پادشاه یکی از قلمروهای سلطنتی کوچک شبه جزیرهٔ کره برای درخواست نظامی، سفیری را به ژاپن اعزام کرد. مأموران وی هدایایی را با خود آورده بودند که از آن جمله مجسمهٔ کوچکی از بودا و چندین «سوتره» یا کتاب مقدس بود. پادشاه در نامهٔ خویش، دین بودایی را دینی نافع معرفی کرده بود که سعادت و رفاه به همراه می‌آورد. در همین اثنا نیز موجی از مبلغان مذهبی و اساتید بودایی از کره و چین وارد ژاپن شدند که نشانه‌ای از یک تمدن منطقه‌ای به مراتب متعالی‌تر را به همراه آوردند. پس از آن تعداد روزافزونی از ژاپنی‌ها جذب دین بودایی شدند. سپس تا مدت‌ها بین طرفداران بودایی و شینتو، کشمکش و درگیری وجود داشت که در سال ۵۹۳ به پیروزی کامل نیروهای طرفدار دین بودایی انجامید.[۴۵] به این ترتیب، در دوره آسوکا نخستین ملکه سلطنتی تاریخ ژاپن به نام امپراتریس سویکو (۱۵آوریل ۶۲۸ -۵۵۴) به سلطنت رسید و شاهزاده شوتوکو تایشی (۶۲۲ -۵۷۴) را به عنواننایب‌السلطنه انتخاب کرد. شوتوکو تایشی و خاندان سوگا که یکی از پرقدرت‌ترین خاندان‌های آن دوره بودند، اعتقاد عمیقی به آیین بودا داشتند و کوشش خود را برای گسترش این آیین در ژاپن بکار بردند. شوتوکو تایشی در سال ۶۰۴ میلادی بر اساس عقاید بودایی و کنفوسیوسی، قانون اساسی هفده ماده‌ای را تدوین کرد.[۴۶] با ورود تمدن چین در مقیاس وسیع، ژاپن از مرحلهٔ ابتدایی وجود خویش خارج شد. به موازات توسعهٔ ارتباطات با قارهٔ آسیا، ژاپنی‌ها بر آن شدند تا نظام مشابهی مانند حکومت چین را در کشورشان بوجود بیاورند و این امر در سال ۶۴۶ به اصلاحات تایکا منجر شد. حمایت دولت و حکومت ژاپن از دین بودایی تا آن حد عمیق و گسترده بود که در سال ۶۵۵ فرمانی رسمی مبنی بر ساختبوتسودان («محراب بودایی») یا محراب‌های کوچک خانگی در همهٔ خانواده‌ها صادر شد.[۴۷] از طرفی دیگر، تلاشی برای تطبیق دین بودایی با شیوهٔ زندگی ژاپنی صورت نگرفت و به همین دلیل، این آیین نتوانست به طور کلی در زندگی عموم مردم نفوذ کند، بنابراین به رغم جانبداری گسترده دربار ژاپن از این دین، در اواخر قرن هفتم دین محلی ژاپن یا شینتو به نحو چشمگیری احیا شد.[۴۸]

دوره نارا

نوشتار اصلی: دوره نارا
مجسمه بودای بزرگ (大仏) در معبد (تودای‌جی) درنارا، ۷۵۲ میلادی.

دوره نارا سال‌های ۷۱۰ تا ۷۹۴ میلادی را شامل می‌شود.[۴۹] دوره نارا از هنگامی آغاز شد که امپراتوریس گِمه‌ای پایتخت خود را هی‌جوکیو قرار داد که نام قدیم نارا بود.[۵۰] این دوره مصادف با تقویت حکومت ژاپن بود. ژاپن روابط دوستانه‌ای با پادشاهی کره‌ای شیلا و روابطی رسمی با امپراتوری چین داشت. نارا از شهر «چنگ‌آن» (شی‌آن امروزی) که پایتختامپراتوری تانگ در چین بود الگوبرداری می‌کرد.[۵۱] ژاپن هر بیست سالی یک مرتبه نمایندگان سیاسی خود را به دربار تانگ اعزام می‌کرد. دانشجویان بسیاری برای یادگیری به چین فرستاده می‌شدند و راهبان چینی نیز برای آموزش آیین بودایی به ژاپن سفر می‌کردند.[۵۲] در این دوره نیز همچنان بخش بزرگی از جامعه ژاپن در روستاها زندگی می‌کرد و خوی محافظه‌کارانه داشت، اما جمعیتی دویست‌هزارنفری با اقامت در شهر نارا، این شهر را به حومه‌نشینی واقعی مبدل ساختند.[۵۳][۵۴] بیشتر روستاییان پیرو آیین شینتو بودند و روحطبیعت و ارواح گذشتگان را ستایش می‌کردند. اما طبقات بالاتر جامعه خود را با آیین بودایی منطبق کردند و شهر پایتخت در این دوران به نماد تثبیت آریستوکرات‌های ژاپن تبدیل شد.[۵۵] آیین بودایی صمیمانه از سوی امپراتور پذیرفته شد. امپراتور و اطرافیان او باور داشتند که بودیسم نهادهای جامعه ژاپن را استحکام می‌بخشد. امپراتور دستور ساخت معبدتودای‌جی را داد و به گسترش این آیین همت گماشت.[۵۶] هرچند این تلاش‌ها سبب نشد تا آیین بودایی تبدیل به دین رسمی مردم گردد، اما جایگاه امپراتور و خانواده او را در میان مردم بالاتر برد. تلاش متمرکز دربار امپراتوری برای ضبط و مستند کردن تاریخ، سبب پیدایش اولین آثار ادبی ژاپن شد. آثار مهمی همچون کوجیکی و نیهون‌شوکی، در دوره نارا نوشته شده‌اند. این آثار طبیعتی سیاسی داشتند و در جهت توجیه برتری و تقویت بنیان امپراتوری بودند.[۵۷]

در کتاب نیهون‌شوکی برای نخستین بار واژهٔ شینتو (راه خدایان) به چشم می‌خورد. این واژه در این کتاب برای تمایز نهادن بین اعتقاد سنتی مردم ژاپن، با آیین‌های بودایی (بوپو یا راه بودا) و کنفوسیوسی و تائویی به کار برده شده‌است. واژهٔ شینتو به معنای تحت‌اللفظی «راه و طریقهٔ کامی» است.[۵۸] در زمان تألیف کتاب‌های کوجیکی و نیهون‌شوکی، ایدئولوژی‌های حکومتی کنفوسیوسی و بودایی در صحنه حاضر بودند. نکتهٔ کلی نظریهٔ چینی کنفوسیوسی این بود که امپراتور یا ملکه مستقیماً به آسمان پیوند دارد و بنابراین به شیوه‌ای آسمانی حکومت می‌کند. این امر باعث می‌شود که تا شخص حاکم و فرمانروا حلقهٔ ارتباط بین آنچه در بالا قرار دارد (امر علوی و آسمانی) و آنچه در پایین قرار دارد (زمین و مردم) باشد. بر طبق روایات شینتویی، جیمبو نخستین امپراتور ژاپن از نوادگان الههٔ خورشید بود و از آن زمان تا کنون همواره دودمان امپراتوران و ملکه‌های ژاپنی حفظ شده‌است. بنابراین، مطابق ایدئولوژی شینتویی حکومت سلطنتی، امپراتوران ژاپن به واسطهٔ رابطهٔ مستقیم و خانوادگی خود به کامی آسمانی خالق، بویژه آماتراسو حکومت می‌کند. از این قرار، مطابق تعالیم شینتویی هرگز هیچ طغیان و شورشی علیه حاکم سلطنتی ژاپن توجیه‌پذیر نیست. صاحب‌نظران خاطرنشان می‌کنند که این دو کتاب برای تفوق و حکومت خاندان سلطنتی ژاپن توجیهی دینی–فلسفی ارائه می‌کنند.[۵۹]

در دوران آسوکا و نارا منازعات متعددی برای جانشینی به مقام سلطنت به چشم می‌خورد در گیرودار سردرگمی‌های این ایام، راهبان بودایی در شهر نارا، پایتخت ژاپن قدرت روزافزونی پیدا کردند و هزینه‌های بی حد و حصر دربار برای معابد و کاهنان بودایی، این دین را به نحو فزاینده‌ای به یک دین آریستوکراتی تبدیل کرد. در نتیجه، دیرهای بودایی به‌غایت ثروتمند شدند. همچنین روحانیان جاه‌طلب بودایی درگیر زدوبندهای سیاسی شدند و همین قدرت بیش از حد بودیسم نارا موجب سقوط آن شد. سرانجام وقتی خاندان فوجی‌وارا کنترل کامل حکومت را در دست گرفت بلافاصله یک پایتخت جدید ایجاد کرد تا مرکز حکومت را از چنگال زیاده‌روی‌های سیاسی روحانیان بودایی شهر نارا نجات دهد.[۶۰]

دوره هِی‌آن

نوشتار اصلی: دوره هِی‌آن
تالار ققنوس در بیودو-این 平等院) Byodoin)، متعلق به قرن یازدهم، دوره هِی‌آن

دوره هِی‌آن فاصلهٔ زمانی سال‌های ۷۹۴ تا ۱۱۸۵ میلادی را در بر می‌گیرد.[۶۱] با دوره هِی‌آن دوران تاریخ باستانی ژاپن به پایان می‌رسد و عصر فئودالی آغاز می‌شود. نام این دوره از پایتخت آن «هِی‌آن‌کیو» (کیوتو کنونی) می‌آید که به معنای صلح و آرامش است.[۶۲] از دوره نارا به بعد، قدرت واقعی هیچگاه در دستان امپراتور نبود و سران نظامی (شوگون‌ها) و نجبای دربار اقتدار حقیقی را در دست داشتند. خاندان فوجی‌وارا قدرتمندترین خانواده در دوره هِی‌آن بود.[۶۳] این خاندان به مدت چندین قرن از طریق ازدواج با اعضای خانواده امپراتور و با تصرف مقام‌های مهم سیاسی، صحنه سیاسی کشور را اداره می‌کرد. خاندان فوجی‌وارا برای تثبیت قدرت خود ناچار بود که طبقات نظامی را تقویت کند. اینچنین بود که آرام آرام نظامی‌ها به دربار راه یافتند و طبقه سامورایی پدید آمد. در نیمه دوم سدهٔ ۱۲ میلادی، توان خاندان فوجی‌وارا رو به افول گذاشت و قدرت سیاسی به زمین‌داران نظامی در استان‌ها منتقل شد.[۶۴] با تضعیف خاندان فوجی‌وارا آشفتگی‌هایی در نظام سیاسی کشور پدیدار شد. بسیاری از زمین‌داران برای حفاظت از اموال خود شروع به استخدام سامورایی‌ها کردند و این گونه بود که طبقه نظامی، به ویژه در شرق ژاپن، به نفوذ و اقتداری روزافزون دست یافت.[۶۵] در این دوران تائوئیسم و آیین بودایی، به ویژه شاخه مهایانه آن، گسترش بیشتری پیدا کرد. هر چند که زبان چینی زبان رسمی دربار بود، اما معرفی سیستمکانا که هیراگانا و کاتاکانا از آن ریشه گرفت، سبب پیشرفت روزافزون ادبیات ژاپنی شد.[۶۶]

دوره هِی‌آن سرشار از اصلاحات سیاسی و مذهبی بود که اولی تحت تأثیر خاندان فوجی‌وارا بود و دومی تحت تأثیر دو رهبری که تحول دین بودایی را رقم زدند. این دو رهبر سایچو و کوکای بودند. انتقال پایتخت به شهر کیوتو بدین معنا نبود که دربار سلطنتی ژاپن دیگر طرفدار بودیسم نیست یلکه دربار ژاپن از دست فعالیت‌های غیردینی (سکولار) روحانیان بودایی به ستوه آمده بود. امپراتور کامو (دوران سلطنت ۸۰۶–۷۸۱) این دو راهب را به چین اعزام کرد تا صورت معنوی‌تری از بودیسم را پیدا کنند و با خود بیاورند. پس از مراجعت سایچو در سال ۸۰۵، فرقه تندای و کوکای نیز در سال ۸۰۹، فرقه شینگون را پایه‌گذاری کرد. فرقه‌هایی که این دو رهبر مذهبی ایجاد کردند، قرن‌ها بر حیات دینی و فرهنگی ژاپن سیطره داشت. به رغم مخالفت روحانیان بزرگ نارا، تشکیلات تندای که سایچو در کوه هیئی پایه‌گذاری کرد و معابدی شینگونی که کوکای در کوه کویا بنا کرد به صورت مراکز عظیم تعلیم و تربیت بودایی درآمد که سهم بسزایی در به شهرت رساندن دین بودایی داشتند. سایچو و کوکای هر دو در تعالیم خود برداشت‌های خاص و مفاهیمی را گنجاندند که حتی افراد درس‌نخوانده هم می‌توانستند به خوبی درک کنند و برای عامهٔ مردم ژاپن، مفهوم بود. در این دوره مهمترین عامل در توسعهٔ بودیسم در بین طبقات پایین‌تر جامع ترکیب و امتزاج الوهیت‌های شینتویی با مجموعهٔ خدایان بودایی بود.[۶۷]

دوران قرون وسطی

دوران قرون وسطی ژاپن از قرن دوازده تا قرن هفده میلادی به طول انجامید و در طی آن قدرت واقعی در دست امیران طایفه‌های منطقه‌ای (دای‌میوها) و سرداران نظامی (شوگون‌ها) بود. امپراتور تنها بر حسب ظاهر حاکم کشور بود و در عمل قدرتی نداشت.[۶۸]

دوره کاماکورا

نوشتار اصلی: دوره کاماکورا

دوره کاماکورا از سال ۱۱۸۵ تا ۱۳۳۳ میلادی را در بر می‌گیرد. در اواخر قرن دوازدهم و از سال ۱۱۸۵ به تدریج کنترل کشور از دست خاندان امپراتوری خارج شد و دو خاندان سامورایی قوی به نام خاندان تایرا و خاندان میناموتو که هر دو خود را از بازماندگان امپراتوران قدیم ژاپن می‌دانستند، بر سر کسب قدرت به یکی از شدیدترین مبارزات دوران قرون وسطی ژاپن دست زدند و سرانجام بر همهٔ رقیبان و مدعیان پیروز شدند و مدتی به تراضی با یکدیگر حکومت کردند. اما پس از مدتی این دو خاندان با یکدیگر به منازعه پرداختند و خاندان تایرا، تمام افراد خاندان میناموتو را به خاک هلاکت انداخت، به جز کودکی به نام میناموتونو یوریتومو که مدتی در خفا زیست و در بزرگسالی به یک سامورایی سلحشور تبدیل شد. او بقایای خاندان میناموتو را جمع‌آوری کرد و بر حریف خود خاندان تایرا تاخت و این بار او بود که تمامی اعضای خاندان رقیب را از پای در آورد و در سال ۱۱۸۵ به اریکه قدرت نشست. امپراتور ژاپن به پاس این لیاقت و البته تحت فشار خاندان میناموتو او را ستود و در سال ۱۱۹۲ به او لقب شوگون را اعطا کرد. میناموتو یوریتومو برای تحکیم قدرت حکومت ایالت‌ها را به سامورایی‌های وفادار خود تفویض کرد و دست آنان را در قلع و قمع باز گذاشت. بدین ترتیب دیکتاتوری خشن و سختگیرانهٔ نظامی در ژاپن به وجود آمد.[۶۹][۷۰] یوریتومو پس از آن در شهر کاماکورا استبداد نظامی کاماکورا یا باکوفو[پ ۵] را پایه‌گذاری و این مقام را در خاندان میناموتو موروثی کرد.[۷۱] در دوره کاماکورا، ژاپن وارد «قرون وسطای» هفتصد ساله‌ای شد که در آن امپراتور، دربار و حکومت مرکزی سنتی تبدیل به نهادهایی تشریفاتی شدند و جنگ‌سالاران و زمین‌داران بزرگ، قدرت را در دست گرفتند.[۷۲] حوزه‌های قضایی، نظامی و مدنی به دست جنگ‌آوران آریستوکرات (طبقه بوشی) اداره می‌شد و قدرتمندترین کاست در میان آنان، حاکمان واقعی جامعه، یعنی شوگون‌ها بودند. پادشاه همچنان بر جای خود بود، اما این حکم شوگون بود که اجرا می‌شد.[۷۳] حادثه تکان‌دهنده در این دوره، حملهٔ مغول به ژاپن بود. مغول‌ها دو بار در سال‌های ۱۲۷۴ و ۱۲۸۱ میلادی با تکنولوژی برتر دریایی و تسلیحاتی به جزیره کیوشو در جنوب غربی ژاپن حمله کردند و هر بار توفان شدید و نیز نقص در طراحی کشتی، لشکر مهاجم را از رسیدن به پیروزی بازداشت.[۷۴] توفان شدیدی که کشتی مهاجمان را در هم کوبید، باد خداوندی یا کامی‌کازه نامیده شد.[۷۵] پیامد سال‌ها تدارک نظامی به منظور جنگ با مغولان برای حکومت کاماکورا مصیبت‌آمیز بود. بسیاری از وفادارانی که برای پاسداری از حکومت جنگیده بودند، اینک در انتظار پاداش بودند و برآورده کردن این خواسته از توان حاکمان خارج بود. در سال ۱۳۳۳ (میلادی) هواداران امپراتور گودای‌گو در یک جنگ داخلی حکومت کاماکورا را ساقط کردند.[۷۶]

در آغاز دوران هی‌آن سایچو و کوکای تلاش کرده بودند تا بودیسم را در بین تمام طبقات مردم رواج دهند، اما این حرکت فقط تا حدودی موفقیت‌آمیز بود، زیرا دین بودایی به طور سنتی چنان مبتنی بر حیات دربار بود که پیروان این دو رهبر دینی هم به سرعت علاقهٔ خویش را به مردمی‌کردن اعتقاد خویش از دست دادند و مجدداً به دنبال ارضای نیازمندی‌های روحی طبقهٔ آریستوکراسی برآمدند. در جریان انجام این امور، معابد بزرگ این دوران از نظر مالی بسیار قدرتمند شدند و شرکت در امور دنیوی (سکولار) در بین روحانیان رواج پیدا کرد. شالودهٔ اصلی روحانیت، فاسد شده بود و حیات دینی جدیدی مورد نیاز بود. اولین تحول مهم در احیای دینی گسترش سریع آمیداگرایی بود.[۷۷] بودیسم آمیدا جاذبهٔ عمومی زیادی داشت، چون شرایط و قیود آن برای کسب نجات و رستگاری بسیار سهل‌الوصول بود. البته تا قبل از تأسیس فرقه جودو در سال ۱۱۷۵ به دست راهبی به نام هون‌ئن، آمیداگرایی شکل و قواره کامل خویش را به دست نیاورد. پس از درگذشت هون‌ئن، جانشین وی، یکی از مریدان و شاگردان ممتاز او به نام شین‌ران بود که در سال ۱۲۲۴ فرقه شین بودیسم (جودو شین) را تأسیس کرد. تحول بزرگ دوم در جریان بیداری معنوی عظیم دوره کاماکورا، عرضه و معرفی آیین بودایی ذن بود. آداب ذن نیز مانند آمیداگرایی، در ژاپن عصر نارا شناخته شده بود، اما تا پیش از سال ۱۱۹۱ تعالیم ذن منبای مکتب جدیدی از بودیسم قرار نگرفته بود. مکتب ذن از پیروان خویش می‌خواست که به کلی من یا نفس خویش را از هر گونه پدیدهٔ گذرای جهان مادی و توجه و علاقه به دستاوردهای نفسانی شخصی بزدایند. انضباط معنوی سخت ذن، پیروان بسیاری را در بین طبقهٔ جنگاوران فراهم آورد. سومین و آخرین حرکت چشمگیر در این دوران ظهور نیچی‌رن (زمان حیات ۱۲۸۲–۱۲۲۲) بود. او به این نتیجه رسیده بود که بودیسم حقیقی را باید در تعالیم سوره نیلوفر آبی پیدا کرد. پیروان او بعدها بوداگرایی نیچی‌رن را شکل دادند و سرآغاز تاریخی ایمان مذهبی خویش را سال ۱۲۵۳ یا همان سالی که نیچی‌رن برای نخستین بار نظریه خویش را در مورد سوره نیلوفر آبی علناً اظهار کرد، قرار دادند. در دوره کاماکورا دین بودایی که در خلال قرون گذشته از طرف بسیاری از مردم یک دین خارجی تلقی شده بود، حقیقتاً جنبهٔ محلی و بومی پیدا کرد.[۷۸]

دوره موروماچی

نوشتار اصلی: دوره موروماچی
کین‌کاکوجی (نیایشگاه کلاه فرنگی طلایی) به فرمان آشی‌کاگاساخته شد.

دوره موروماچی به طور تقریبی، فاصله سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۵۷۳ میلادی را در بر می‌گیرد. این دوره با نام دوره آشی‌کاگا یا موروماچی باکوفو نیز شناخته می‌شود. ویژگی دوره موروماچی استبداد نظامی شوگون‌ها بود.[۷۹] در دوره موروماچی مراسم چای (چانویو) و گل‌آرایی ایکه‌بانا بوجود آمد.[۸۰]

دوره موروماچی به سه دورهٔ زیر تقسیم می‌شود:

تجدید حیات کن‌مو

تجدید حیات کن‌مو یا اصلاحات کن‌مو به دوران سه ساله (۱۳۳۶-۱۳۳۳) بین دوره‌های کاماکورا و موروماچی و اتفاق‌های سیاسی آن زمان گفته می‌شود. در دوران تجدید حیات کن‌مو، امپراتور گودای‌گو تلاش کرد با به کار گماردن نزدیکان دودمان امپراتوری، حکومت سلطنتی حقیقی و غیرنظامی بر پا کند.[۸۱] پس از شکست اصلاحات، یکی از صاحب‌منصبان سامورایی به نام آشی‌کاگا تاکااوجی، امپراتور جدیدی را در کیوتو بر تخت نشاند و امپراتور گودای‌گو به یوشینو در نارا گریخت. به همین سبب دو دربار یکی در کیوتودر شمال و دیگری در نارا در جنوب کشور پدید آمد.[۸۲]

دوره سن‌گوکو

قلمروی حکمرانی دایمیوهای دوره سنگوکو در حدود سال مبدأ گنکی (۱۵۷۰ میلادی)، * قلمروی خاندان هوجو(北条)، منطقه‌ای است که با رنگ نارنجی مشخص شده و امروزه توکیو در آن واقع شده‌است. * قلمروی تاکدا شینگن(武田)، بزرگترین منطقه در نقشه است که با رنگ بنفش مشخص شده و امروزه استان یاماناشی در آن واقع شده‌است. * قلمروی اوئسوگی کنشین (上杉)، منطقه‌ای که با رنگ سبز مشخص شده و امروزه استان نییگاتا در آن واقع شده‌است. * قلمروی اودا نوبوناگا (織田)، منطقه صورتی رنگ که پایتخت آن دوران کیوتو را در برگرفته‌است. * قلمروی توکوگاوا ایه‌یاسو (徳川)، منطقه‌ای که با رنگ زرد مشخص شده و امروزه استان شیزوئوکا در آن واقع شده‌است.

از سال ۱۴۶۷ تا پایان دوره موروماچی را دوره سن‌گوکو یا دوره جنگ‌های داخلی ژاپن نیز می‌نامند. دوره سن‌گوکو، از میانه‌های قرن پانزدهم تا آغاز قرن هفدهم به درازا کشید. دوره سن‌گوکو بخصوص برای مدت زمانی از آغاز شورش اونین در کیوتو (۱۴۷۷-۱۴۶۷) تا وارد شدن اودا نوبوناگا به کیوتو در سال ۱۵۶۸ بکار برده می‌شود.[۸۶]

جنگ اونین، جنگی بود که بر سر مسئلهٔ جانشینی آشی‌کاگا یوشی‌ماسا بین دو خاندان قدرتمند ژاپن درگرفت. در این جنگ هوسوکاوا کاتسوموتو که طرفدار برادر شوگون بود تحت عنوان سپاه شرقی با یامانا موچی‌تویو (سوزن) که از پسر شوگون طرفداری می‌کرد، تحت عنوان سپاه غربی در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. مرکز اصلی این جنگ در کیوتو بود و پس از یازده سال جنگ بیش از نیمی از کیوتو سوخت و به ویرانه تبدیل شد. جنگ اونین سبب ضعیف شدن قدرت شوگون‌ها شد. مردم در برخی از مناطق، شوگو‌ها (فرمانداران محلی) را برکنار کرده و حکومت خودمختار تشکیل دادند؛ از آن جمله در ولایت یاماشیرو(در جنوب کیوتوی کنونی) حکومت مستقل ۸ سال ادامه داشت. همچنین در ولایت کاگا (استان ایشیکاوا کنونی) هواداران ایکو-شو یا شاخهٔ نظامیبوداگرایی با برپا کردن شورشی به نام ایکو-ایکی حکومت خودمختاری را ایجاد کردند که ۱۰۰ سال ادامه داشت.[۸۷]

پس از جنگ اونین، گکوکوجو (از لحاظ لغوی به معنای براندازی و فراتر رفتن از مافوق) رواج پیدا کرد و کسانی که از نظر مقام اجتماعی فرودست بوده اما در جنگیدن مهارت داشتند، با پیروزی در نبرد، موفق به در دست گرفتن قدرت در یک منطقه شدند. بدین ترتیب بسیاری از شوگو‌ها یا فرمانداران محلی برانداخته شدند و جای خود را به دایمیوهای پر قدرت دورهٔ سن‌گوکو (امیران محلی) دادند. دایمیوهای سنگوکو با برپایی جنگ‌ها، هر کدام سعی بر افزایش وسعت منطقه تحت نفوذ خود داشتند. دورهٔ سن‌گوکو یک مبارزه طولانی برای سلطهٔ فردی دایمیو (امیر محلی) بر کل ژاپن بود.[۸۸]

در بین دایمیوهایی که وحدت ژاپن را هدف خود قرار داده بودند، بخصوص تاکدا شینگن (۱۵۷۳-۱۵۲۲ میلادی) امیر ولایت کای و اوئسوگی کنشین(۱۵۳۰-۱۵۷۸ میلادی) امیر ولایت اچیگو از دایمیوهای پرقدرت بودند. این دو ۵ بار در جنگ‌های کاواناکاجیما (زمان بروز جنگ‌ها ۱۵۶۴، ۱۵۶۱، ۱۵۵۷، ۱۵۵۵، ۱۵۵۳ میلادی) با یکدیگر نبرد کردند اما هیچکدام موفق به برانداختن رقیب نشدند. در این هنگام دایمیوهای دیگر نیز با یکدیگر در جنگ بوده و هدف نهایی آنها یکپارچه کردن ژاپن و براندازی خاندان آشیکاگا و نشستن برجای این خاندان بود. شینگن و کنشین پس از اینکه بعد از سال‌ها جنگ موفق به شکست یکدیگر و اتحاد دو منطقه نشدند، نبرد با یکدیگر را رها کرده و هر کدام سعی کردند تا زودتر راهی کیوتو شده و پایتخت را تسخیر کنند. شینگن راه شرق را برگزید و کنشین از راه غرب ژاپن راهی کیوتو شد. برای پیشروی به سوی پایتخت نخست لازم بود که شینگن از ولایت توتومی (استان شیزوئوکا کنونی) یعنی قلمروی توکوگاوا ایه‌یاسو بگذرد. اودا نوبوناگا برای جلوگیری از پیشروی شینگن، کمک‌های خود را به متحد خود توکوگاوا ارسال کرد، اما توکوگاوا در سال ۱۵۷۳ میلادی در نبرد میکاتاگاهارا از شینگن شکست خورد. مدت کوتاهی پس از این نبرد، شینگن در سال ۱۵۷۳ به سبب بیماری در گذشت. کنشین توانست ولایت نوتو (استان ایشیکاوا کنونی) را تصرف کند اما او نیز در سن چهل و هشت سالگی، در سال ۱۵۷۸ بر اثر بیماری درگذشت.[۸۹]

در اواخر این دوره سه تن از امیران نامدار، ژاپن را به سوی وحدت هدایت کردند، این سه نفر عبارتند از:[۹۰]

اودا نوبوناگا، دایمیوی استان اواری (استان آیچی امروزی) بود. او اولین پیروزی خود را در سال ۱۴۶۰ در نبرد اوکه‌هازاما به دست‌آورد و پس از آن توانست مناطق نزدیک به پایتخت را تحت تسلط خود درآورد. در ۱۵۶۸ میلادی، آشی‌کاگا یوشی‌آکی برادر شوگان سیزدهم آشی‌کاگا یوشی‌ترو (زمان حکمرانی ۱۵۶۵–۱۵۴۶) نزد نوبوناگا رفت و درخواست کرد که به کیوتو لشکرکشی کند. یوشی‌آکی با کمک نوبوناگا قصد داشت که انتقام خون برادرش را از قاتلان او و همچنین جانشین او شوگان چهاردهم بگیرد. نوبوناگا توافق کرد که یوشی‌آکی را به عنوان شوگان جدید منصوب کند و قصد او این بود که از این فرصت برای ورود به پایتخت آن زمان کیوتو، استفاده کند. او پس از ورود به کیوتو، یوشی‌آکی را به عنوان شوگون پانزدهم بر مقام شوگونی نشاند اما بعد از مدتی دریافت که یوشی‌آکی قصد برانداختن او را دارد. مرگ تاکدا شینگن برای نوبوناگا فرصت خوبی بود، چرا که او پس از آن توانست بر روی شکست آشی‌کاگا یوشی‌آکی تمرکز کند، که آشکارا خصومت خود را اعلام کرده بود. در سال ۱۵۷۳ نوبوناگا قادر به شکست دادن نیروهای یوشی‌آکی شد و او را از کیوتو تبعید کرد. بدین ترتیب او بعد از حدود ۲۴۰ سال به حکمرانی شوگون‌سالاری آشی‌کاگا پایان داد.[۹۱] در سال ۱۵۸۲ در کودتایی به نام حادثه هوننو-جی، اودا نوبوناگا توسط ساموراییِ شورشی آکِچی میتسوهیدِه، مجبور شد به خودکشی اجباری دست زند.[۹۲]

دوره آزوچی–مومویاما

دوره آزوچی–مومویاما از حدود سال‌های ۱۵۶۸ تا ۱۶۰۰ میلادی را شامل می‌شود. این دوره در پایان جنگ‌های داخلی ژاپن آغاز شد. در این دوره یک بار دیگر ژاپن تحت یک فرماندهی واحد سیاسی قرار گرفت و ثبات و همبستگی به این کشور بازگشت.[۹۳] اودا نوبوناگا کوشید تا از لحاظ سیاسی کشور را یکپارچه کند و بر یک‌سوم کشور تسلط یافت. جانشین او تویوتومی هیده‌یوشی به این آرزو جامه عمل پوشاند.[۹۴]

پس از مرگ اودا نوبوناگا، تویوتومی هیده‌یوشی توانست در جنگ با مدعیان جانشینی نوبوناگا پیروز شود و مقام خود را تثبیت کند. در سال ۱۵۸۳ هیده‌یوشی قصر آزوچی را که توسط اودا نوبوناگا ساخته شده بود، الگوی خود قرار داد و ساخت قلعهٔ اوساکا را به منظور احداث مقری برای دولت متحد آغاز کرد. مدتی نیز با توکوگاوا ایه‌یاسو به جنگ پرداخت که به نتیجه نرسید و به صلح منجر شد. سپس از طرف امپراتور مقام کانپاکو یا بالاترین مقام در دولت جهت یکپارچه کردن کشور به او واگذار شد. توکوگاوا با اقتدار، تمامی جنگ‌های داخلی بین دایمیوها و همچنین شورش‌ها را متوقف کرد و سرانجام توانست در سال ۱۵۹۰ میلادی کشور را متحد کند.[۹۵] عنوان دوره آزوچی–مومویاما از نام قصرهای این دو تن گرفته شده‌است.[۹۶] هنگامی که هیده‌یوشی از کار یکپارچه کردن ژاپن فارغ شد، در پی کشورگشایی برآمد. هیده‌یوشی در آغاز به کشور کره حمله کرد. هدف او تصرف کره، چین و هندوستان بود. با این حال او در نبرد اول خود شکست خورد و جنگ دوم را تنها با هدف کین‌خواهی آغاز کرد.[۹۷] در نبرد دوم نیز هیده‌یوشی موفق نبود و پس از دو بار ناکامی بر علیه نیروهای متحد کره و چین و به دنبال مرگ وی در سال ۱۵۹۸، نیروهایش از شبه جزیره کره عقب‌نشینی کردند.[۹۸] هیده‌یوشی در بستر مرگ شورایی پنج نفره از قدرتمندترین فرماندهان خود تشکیل داد. این شورا می‌بایست تا به سن قانونی رسیدن پسر خردسالش تویوتومی هیده‌یوری، اداره کشور را به عهده می‌گرفت. یکی از اعضای این شورای پنج نفره،توکوگاوا ایه‌یاسو بود که از دیگر اعضا دارای قدرت بیشتری بود. ایه‌یاسو برای در دست گرفتن قدرت با دایمیوهابه خصوص با آن‌ها که با هیده‌یوشی رابطه خوبی نداشتند، پیمان اتحاد بست. پس از درگذشت مائدا توشی‌ایه مسن‌ترین و مشهورترین عضو شورا در سال ۱۵۹۹، ایه‌یاسو توانست با ارتش خود قلعه اوساکا را اشغال کند. اشغال این قلعه که جزو قلمروی هیده‌یوری بود، باعث برانگیخته شدن خشم سایر اعضای شورا شد و آن‌ها در برابر او موضع گرفتند. در نهایت اختلافات مابین آنها موجب بروز جنگی به نام نبرد سکی‌گاهارا (۱۶۰۰) شد. در این جنگ سامورایی‌های طرفدار توکوگاوا ایه‌یاسو از سراسر کشور به عنوان سپاه شرقی و طرفداران ایشیدا میتسوناری دایمیویی قدرتمند که جزو شورای حکمرانی نبود، به عنوان سپاه غربی وارد میدان شدند.[۹۹] سرانجام توکوگاوا از طریق اتحاد با خاندان‌های شرق ژاپن، بر نیروهای خاندان‌های بخش غربی پیروز شد و به دوران هیده‌یوشی و بخت جانشینی فرزند او پایان داد.[۱۰۰] دوران کوتاه آزوچی–مومویاما اولین دوره طلایی مذهب کاتولیک در ژاپن بود. اما ترس از نفوذ بیگانگان، به زودی سبب سرکوب دین جدید توسط حاکمانی شد که در دوره بعدی به قدرت رسیدند.[۱۰۱]

فرمانروایی توکوگاوا نیز مانند همهٔ شوگون‌های دیگر به زور شمشیر استوار بود و نه بنیان‌های شینتویی، بودایی و کنفوسیوسی که پایه‌های حکومت سلطنتی ژاپن را در قرون اولیه استحکام بخشیده بود. از این جهت امپراتوران ژاپن نوعی فرمندی دینی داشتند، لیکن سلسله‌های شوگونی به نحو موفقیت‌آمیزی این فرمندی را از هرگونه انتفاع سیاسی محروم ساخته بودند. دین مقوله‌ای خارمانند بود که دو سلف نظامی پیش از توکوگاوا ایه‌یاسو یعنی نوبوناگا و هیده‌یوشی سعی کرده بودند تا به نوعی به آن بپردازند. سیاست‌های این سه فرمانده نظامی روی هم رفته به وضعیت زیر منتهی شد:

  • نخست اینکه دین تازه رسیده از غرب یعنی مسیحیت ممنوع اعلام شد. معدودی از مسیحیان هم که حاضر به ترک دین خود نشدند، مجبور به فعالیت زیرزمینی شدند. این سیاست از سال ۱۶۳۹ شروع شد و تا سال ۱۸۵۴ رسماً ادامه داشت.
  • معبد اصلی فرقهٔ بودایی تندای بر روی کوه هیئی در کیوتو، قدرتمندترین نهاد دینی در ژاپن بود. در سال ۱۵۷۱، نوبوناگا در واقعهٔ مشهور به آتش زدن کوه هیئی این مجموعه را به کلی سوزاند و ۳۰۰۰ ساختمان و ۱۰٬۰۰۰ هزار راهب جنگجوی آنرا نابود ساخت.
  • مردمی‌ترین دین بودایی آن عصر، فرقهٔ بودایی هون‌گانجی شین بودیسم، برای خود ارتش عظیمی از دهقانان و کشاورزان جمع کرده بود که نوبوناگا در سال ۱۵۸۰ آنها را شکست داد. این فرقه سپس در سال ۱۶۹۳ دو دسته شد و به دو شاخهٔ هون‌گانجی غربی و شرقی تقسیم گردید و بدین ترتیب وحدت و یکپارچگی این گروه بودایی از دست رفت.
  • تحت حکومت ایه‌یاسو، شوگون‌ها نظارت و کنترل بر مدارس فلسفی–دینی اندیشمندان را آغاز کردند، به امید اینکه بتوانند بر تحولات و ایدئولوژی‌های جدید نوعی کنترل اعمال کنند.[۱۰۲]

باکوماتسو

نوشتار اصلی: باکوماتسو
ملاقات ناخدا پری با مقامات ژاپنی در بندر یوکوهاما

سال‌های پایانی دوره ادو به عنوان باکوماتسو شناخته می‌شود. این دوره از پهلو گرفتن ناوگان آمریکایی در ۸ جولای ۱۸۵۳ تا پایان جنگ بوشین در ۲۷ ژوئن ۱۸۶۹ ادامه داشت. در ۸ جولای ۱۸۵۳ ناوگان دریایی آمریکا به فرماندهی متیو سی. پری وارد خلیج توکیو شد و خواستار برقراری ارتباط تجاری ژاپن با جهان غرب شد. با امضایعهدنامه کاناگاوا در اوایل سال بعد، عصر تازه‌ای در تاریخ ژاپن آغاز شد و به سیاست درهای بسته بعد از حدود دو سده پایان داده شد.[۱۱۸][۱۱۹] در ۲۳ اوت همان سال طبق قراردادی با کشور انگلستان بندرهای ناکازاکی و هاکوداته در اختیار کشتی‌های این کشور قرار گرفت و قراردادهای مشابهی نیز با کشورهای روسیه، فرانسه و هلند امضاء شد.[۱۲۰] در ۲۱ ژوئیه ۱۸۵۶ اولین سر کنسول آمریکا تاونسند هریس وارد بندر شیمودا در ژاپن شد.[۱۲۱] دو سال بعد در ۱۹ ژوئن ۱۸۵۸، هریس قرارداد جدیدی را با ژاپن امضاء کرد که بر طبق آن بنادر بیشتری بر روی کشتی‌های آمریکایی گشوده شد و اتباع آمریکایی از محاکمه در دادگاه‌های ژاپن معاف شدند (کاپیتولاسیون). همچنین در مورد حقوق گمرکی و شرایط واگذاری کشتی و سلاح و اعزام کارشناسان آمریکایی به ژاپن نیز توافقاتی انجام شد.[۱۲۲]

طرحی ایده گرفته از شعار بیگانگان را بیرون کنید که در سال ۱۸۶۱ میلادی کشیده شده‌است.

بطور کلی، دههٔ ۱۸۵۰ میلادی، دوران تحمیل قراردادهای کشورهای غربی به ژاپن بود. وجوه مشترک این قراردادها، گشوده شدن بندرهای ژاپنی بر روی کشتی‌های اروپایی و آمریکایی، تعیین نرخ بسیار ارزان عوارض گمرکی بر روی کالاهای وارداتی و خارج شدن اختیار محاکمهٔ اتباع آمریکایی و اروپایی توسط دادگاه‌های ژاپن بود. این قراردادهای تحمیلی باعث افزایش ناگهانی تاجران و دیپلمات‌های خارجی در ژاپن و مخالفت با حکومت شوگون‌ها و رواج اندیشه ضداجنبی در ژاپن شد. طرفداران امپراتور بر این عقیده بودند که حکومت حق امپراتوراست و این حق توسط شوگون‌ها غصب شده‌است.[۱۲۳] در ۱۱ مارس سال ۱۸۶۳ امپراتور کُومِی طی حکمی بنام فرمان اخراج اجنبی‌ها خطاب به شوگون وقت خواستار خارج شدن بیگانگان از کشور شد و زمان خروج را دو ماه بعد یعنی ۱۱ مه ۱۸۶۳ تعیین کرد،[۱۲۴] اما حکومت شوگونی به تمامی سفرا و کنسول‌های ساکن در ژاپن بطور شفاهی اطمینان داد که هیچ اقدامی در رابطه با امر امپراتور انجام نخواهد داد. با رسیدن روز موعود حکومت شوگونی همانطور که وعده داده بود به هیچ اقدامی علیه خارجیان دست نزد اما طرفداران امپراتور در قلمروی چوشو در تنگه‌ای که گذرگاه کشتی‌های خارجی بود، بر روی کشتی‌های آمریکایی، فرانسوی و هلندی آتش گشودند. دولت‌های خارجی نیز به تلافی این حمله و دیگر حملات پراکنده و ترورها دست به اقدام زدند. انگلستان در ۲ اوت ۱۸۶۳ قلمروی ساتسوما را گلوله‌باران کرد. در ۵ اوت سال بعد قلمروی چوشو در جنوب ژاپن زیر آتش گلولهٔ ناوگان‌های چهار کشور آمریکا، انگلستان، فرانسه و هلند قرار گرفت. در سال ۱۸۶۳ امپراتور کُومِی درگذشت و پسرشامپراتور میجی جانشین او شد. در همان سال توکوگاوا یوشی‌نوبو پانزدهمین سپهسالار کل حکومت شوگونی توکوگاوا از تمام قدرت خود به سود امپراتور جدید چشم‌پوشی کرد، اما طرفداران حکومت شوگون‌ها راضی به این انتقال قدرت نبودند و جنگی سرنوشت‌ساز میان طرفین درگرفت که منجر به پایان یافتن قدرت شوگون‌ها پس از گذشت ۷ سده شد.[۱۲۵]

پس از کناره‌گیری داوطلبانهٔ توکوگاوا یوشی‌نوبو از قدرت، دولت جدیدی که تشکیل شد متشکل بود از اشراف ضد حکومت شوگونی و سامورایی‌ها. توکوگاوا یوشی‌نوبو نه تنها موفق به پیدا کردن جایگاهی در دولت جدید نشد بلکه به او فرمان داده شد که اراضی خود را به دولت جدید واگذار کند. این فرمان موجب خشم ارتش قدیم شوگونی شد و با آغاز سال ۱۸۶۸، نبرد توبا–فوشیمی مابین نیروهای طرفدار حکومت شوگونی و طرفداران امپراتور درگرفت و سپس تبدیل به یک جنگ داخلی سراسری بنام جنگ بوشین در بسیاری از مناطق ژاپن شد. جنگ بوشین یکسال و نیم ادامه داشت. در این جنگ سایگو تاکاموری یکی از رهبران نظامی پرقدرت طرفدار امپراتور بود.[۱۲۶]

سقوط شوگون‌ها تحت تأثیر پیدایش بیگانه‌ستیزی به شکل ملی‌گرایی ساده بود. این بیگانه‌ستیزی با شعار «بیگانگان را بیرون کنید» و مفهوم وفاداری به امپراتور با شعار «به امپراتور حرمت گذارید» بیان می‌شد. جهت این ملی‌گرایی به سوی یکپارچه شدن مردم به رهبری امپراتور در مقام فرمانروای کشور بود. دورهٔ ادو با آغاز اصلاحات میجی به پایان رسید.[۱۲۷]

تجدید حیات شینتو

در عصر توکوگاوا ژاپن به مدت دو قرن و نیم در صلح و آرامش به سر می‌برد. در این دوره بودیسم، تنها دینی بود که از طرف دولت به رسمیت شناخته می‌شد. در این دوران از همهٔ مردم خواسته شد که به عنوان بودایی در یکی از معابد ثبت‌نام کنند، این نام‌نویسی، که در ابتدا برای مشخص کردن مسیحیان انجام می‌شد، اهداف متعددی را برآورده می‌ساخت، از جمله اینکه یک سرشماری به حساب می‌آمد. نقش این معابد از دید حکومت همان کاری بود که پلیس انجام می‌داد. اتباع کشور ژاپن هر چند که در خلال این مدت طبق دستور حکومت بودایی شدند، ولی سرزندگی معنوی دینی و علاقه به آموزه‌های اعتقادی در بین آنان کاهش یافت. از تحولات مهم در اوایل دوره توکوگاوا، ظهور «مکتب مورخان میتو» بود. اعضای این مکتب همهٔ متون ژاپنی را مطالعه می‌کردند و علاقهٔ عمومی به تاریخ ادبیات و ادیان ملی ژاپن را بر می‌انگیختند. قرن‌ها می‌گذشت که خاندان سلطنتی در یک گمنامی نسبی باقی مانده بود و امپراتوران اسیر دست گروه‌های حاکم بودند. ادعاهای خاندان سلطنتی سرانجام در معرض دید و قضاوت عموم قرار گرفت و بسیاری از اجزای جامعه در صدد احیای اعادهٔ سلطنتی بر آمدند. همچنین احیا و تأکید بر متون باستانی موجب اعادهٔ علاقه و توجه مردم به دین خفتهٔ شینتویی گردید. کتاب نیهون‌شوکی (نیهون‌گی) با شرح و تفسیر لازم چاپ شد. این وقایع‌نامهٔ تاریخی مربوط به قرن هشتم، نوری بر تاریخ فراموش‌شدهٔ ژاپن انداخت. افسانه‌های مربوط به سرمنشأ الهی امپراتوران ژاپن، مبنای دینیِ اعادهٔ نظام امپراتوری قدیم شد. بخش آخر دورهٔ توکوگاوا ناآرام بود. نارضایتی مردم از حکومتِ تقریباً ورشکستهٔ شوگونی مشهود بود. دین بودایی که دین حکومتی کشور بود، دستخوش سوء شهرت شده بود و به موازات افزایش علاقهٔ همگانی مردم به دین شینتو، در پایان دورهٔ توکوگاوا، عزت و احترام دین بودایی به پایین‌ترین سطح خود رسید.[۱۲۸]


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۱۵
سامان خانجانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی