علی بن ابیطالب
علی بن ابیطالب (به عربی: علیّ بن أبی طالب؛ زادهٔ ۱۳ رجب ۳۰ عامالفیل برابر با ۲۳ قبل از هجرت – درگذشتهٔ ۲۱ رمضان ۴۰ قمری) امام اول تمامی شاخههای مذهبشیعه، خلیفهٔ چهارم از خلفای راشدین اهل سنت، و پسرعمو و داماد محمد، پیامبر اسلام، است.[۱] او فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد، همسر فاطمهٔ زهرا، و پدر حسن،حسین، و زینب است.[۲] وی از سال ۳۵ تا ۴۰ هجری، کمتر از پنج سال، بهعنوان خلیفه بر خلافت اسلامی[۳] جز شام حکومت کرد. او در میان طیف وسیعی از مسلمانان از جایگاه برجستهای برخوردار است.[۴]
در کودکی به دلیل بدهکارشدن پدرش، محمد سرپرستی او را بر عهده گرفت. پس از دعوت محمد، علی در سن حدوداً ۹ تا ۱۱ سالگی از اولین ایمانآوردندگان به اسلامگشت؛[۵] پذیرش دعوت او را در یوم الدار علناً اعلام کرد[۶][۷] و محمد او را «برادر و وصی و جانشین خود» نامید.[۸] گفته میشود در شب لیلة المبیت به هجرت محمد کمک کرد[۹] و محمد پس از مهاجرت به مدینه و ایجاد پیمان برادری بین مسلمانان، او را بهعنوان برادر خویش انتخاب کرد[۱۰] او در مدینه در اغلب جنگها پرچمدار سپاه اسلام بود و به دلاوری مشهور گشت.[۱۱]
مسئلهٔ حق وی در خلافت پس از محمد منجر به شکاف اصلی میان مسلمانان و تقسیم آنان به دو گروه شیعه و سنی شد.[۱۲] محمد در بازگشت از حجةالوداع در غدیر خمجملهٔ «هر که من ولی او هستم، این علی ولی او است» را به زبان آورد؛ اما مقصود این عبارت مورد اختلاف شیعه و سنی قرار گرفت. شیعیان بر این اساس معتقد به نصبامامت و خلافت در خصوص علی شدند و اهل سنت آن را به معنای دوستی و محبت علی تفسیر میکنند.[۱۳][۱۴][۱۵] پس از مرگ محمد، زمانی که علی مشغول کفن و دفن وی بود، جمعی از مسلمانان در سقیفهٔ بنیساعده گرد هم آمدند و بعد از مشورت با یکدیگر دربارهٔ انتخاب جانشین او، سرانجام با ابوبکر بهعنوان خلیفه بیعت کردند.[۱۶][۱۷]علی بن ابیطالب در ابتدا از بیعت با ابوبکر سرباز زد؛ ولی سرانجام پس از شش ماه با ابوبکر بیعت کرد. علی در دوران خلافت سه خلیفهٔ اول در جنگها شرکت نکرد[۱۸] و جز در مورد انتخاب خلیفهٔ سوم فعالیت سیاسی نداشت. البته هر گاه خلفای سهگانه میخواستند، در امور دینی، قضایی، و سیاسی به آنها مشورت میداد.[۱۹]
پس از کشتهشدن عثمان، او بهعنوان چهارمین خلیفهٔ مسلمانان برگزیده شد. دوران خلافت وی با نخستین جنگهای داخلی میان مسلمانان و شورشهایی نظیر شورش ایرانیان همزمان بود. علی با دو نیروی مخالف مجزا مواجه شد: گروهی به رهبری عایشه، طلحه، و زبیر در مکه که خواهان برگزاری شورا برای تعیین خلافت بودند و گروهی دیگر به رهبری معاویه در شام که انتقام خون عثمان را خواستار بودند. چهار ماه پس از خلافت، علی در جمل گروه اول را شکست داد؛ اما سرانجام جنگ صفین با معاویه به لحاظ نظامی بینتیجه بود و در نتیجه حکمیت به لحاظ سیاسی بر ضد علی تمام شد. سپس در سال ۳۸ هجری با خوارج که قبول حکمیت توسط علی را بدعت میدانستند و بر او شوریدند، در نهروان جنگید و آنان را شکست داد.[۲۰] او سرانجام در مسجد کوفه به ضرب شمشیر یکی از خوارج به نام ابن ملجم مرادی کشته شد،[۲۱] در خارج شهر کوفه دفن شد، و بعدها حرم او و شهر نجف پیرامون مدفن او ساخته شد.[۲۲]
علیرغم تأثیر اختلافهای مذهبی در تاریخنگاری مسلمانان، منابع توافق دارند که علی شخصیتی عمیقاً مذهبی و سرسپرده به اسلام و حکومت عادلانه مطابق با قرآن وسنت بود. وی سختگیرانه وظایف مذهبی را مراعات میکرد و از متاع دنیوی دوری میجست. برخی نویسندگان وی را فاقد مهارت و انعطافپذیری سیاسی میدانند.[۲۳] به نوشتهٔ ویلفرد مادلونگ خودداری او از مشارکت در بازی جدید فریبکاری سیاسی و فرصتطلبی هوشمندانه که در زمان خلافت وی در دولت اسلامی ریشه دوانده بود، هرچند وی را از کامیابی در زندگی محروم ساخت، اما سبب شد در نظر ستایشگرانش بهعنوان نمونهای از تقوای اسلام نخستین و فاسدنشده و همچنین فتوت عربی پیش از اسلام جلوهگر شود.[۲۴] تعداد زیادی از سخنان کوتاه علی، تبدیل به بخشهایی از فرهنگ عمومی اسلامی شدهاست و نویسندگان عربزبان به فصاحت بینظیر خطبهها و سخنان علی اشاره کردهاند.[۲۵] چندین کتاب به احادیث، خطبهها، و دعاهای روایتشده از وی اختصاص یافتهاست که معروفترین آن نهج البلاغه میباشد. همچنین اشعار و نوشتههای متعدد به زبانهای مختلف در مدح و بیان جایگاه علی بخشی از ادبیات و فرهنگ دینی ملل مسلمان را تشکیل میدهد.
تولد و دودمان
بر طبق منابع تاریخی قدیمیتر، علی در روز سیزدهم رجب و حدود سال ۶۰۰ میلادی در مکه متولد شد. پدر وی ابوطالب، رئیس قبیله بنی هاشم،[۳۱] و مادرش فاطمه بنت اسد است. منابع زیادی خصوصاً منابع شیعه نوشتهاند که وی تنها کسی است که در خانهٔ کعبه به دنیا آمد. علی از طرف پدر و مادر با محمد خویشاوند است. وقتی پدر محمد درگذشت، ابوطالب که عموی محمد بود، قیم وی شد. وقتی که مادر محمد درگذشت، فاطمه بنت اسد نقش مادر را برایش داشت.[۳۲] روبرت گلیو مینویسد مسلمان بودن یا نبودن ابوطالب مورد بحث و مناقشه است و وی نمونهٔ خوبی در بحثهای دینشناسی پیرامون وضعیت افراد پرهیزگار درگذشته قبل از رسالت محمد است. فاطمه بنت اسد آشکارا اسلام آورد و مورد توجه محمد بود و گفته میشود اولین کسی است که ولایت علی را به رسمیت شناخت.[۳۳]
حیات محمد
در مکه
کودکی
زمانی که علی ۶ ساله بود، پدرش، ابوطالب که ریاست بنیهاشم را بر عهده داشت، دچار مشکل مالی گردید. محمد که خود در کودکی تحت سرپرستی ابوطالب قرار گرفته بود و در این زمان سنش از ۳۰ سال گذشته بود، برای سبککردن بار عائلهٔ وی به او پیشنهاد کرد که سرپرستی علی را او بر عهده بگیرد. ابوطالب پذیرفت و علی از کودکی در خانهٔ محمد، تحت نظر او قرار گرفت.[۳۴]
اسلامآوردن
هنگامی که محمد اعلام دریافت وحی الهی نمود، علی که در آن زمان ۱۰ ساله بود به او ایمان آورد و مسلمان شد.[۳۵][۳۶]
به گفتهٔ مورخانی چون ابن اسحاق[۳۷] و ابن حزم[۳۸] و محققانی چون جان اسپوزیتو[۳۹] علی اولین مردی بود که اسلام آورد. دانشنامهٔ بریتانیکا[۴۰] و جان اسپوزیتو،[۴۱] علی را دومین فرد مسلمان بعد از خدیجه میدانند.[۴۲] طبری روایتهای مختلفی را که هر کدام علی، ابوبکر و زید پسر حارثه را اولین فرد مذکر اسلامآورنده معرفی میکنند نقل میکند و تصمیم نهایی در مورد هویت اولین فرد را به خواننده وا میگذارد.[۴۳] طبق برخی منابع (ابن سعد، طبقات الکبری؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک) ابوبکر اولین مردی بود که مسلمان شد. این در حالی است که همین ادعا برای علی و زید بن حارثه هم وجود دارد.[۴۴]
به گفتهٔ لئورا وچا ولیری علی جزء اولین ایمانآورندگان بود، چه نفر دوم (پس از خدیجه) چه نفر سوم (پس از خدیجه و ابوبکر) که مورد جدال شیعه و سنی است.[۴۵]
از اسلامآوردن تا هجرت
دعوت محمد به اسلام در مکه ۱۳ سال به طول انجامید که از این ۱۳ سال، ۳ سال به طور مخفیانه بود. در پایان این ۳ سال و در ابتدای دعوت علنی، محمد ۴۰ تن از خویشان و بستگان خود از بنیهاشم را به میهمانی دعوت کرد. مطابق با روایت تاریخ طبری، ابن اثیر و ابوالفداء، محمد در این میهمانی از خویشانش پرسید چه کسی حاضر است او را در این کار یاری کند و اعلام کرد هر کس او را یاری کند، برادر، وصی و جانشین او خواهد بود. اما هیچیک از بستگانش پاسخ مثبت نداد مگر علی. پیامبر در پاسخ به علی سکوت کرد و برای بار دوم و سوم این درخواست را تکرار نمود که باز تنها علی پاسخ مثبت داد. پس از بار سوم، پیامبر علی را برادر، وصی و جانشین خود خواند در حالی که در آن زمان، علی نوجوانی ۱۳ یا ۱۴ ساله بیش نبود و این کار پیامبر باعث تمسخر او در میان خویشاوندانش و طعنه به ابیطالب، پدر علی، شد که در آن مجلس حضور داشت.[۴۶][۴۷] بدین ترتیب، پیامبر وی را «برادر و وصی و جانشین خود» نامید.[۴۸] محمدحسین طباطبایی در تفسیر المیزان در خصوص شأن نزول آیهٔ انذار (آیهٔ ۲۱۴ سورهٔ شعراء) احادیث مرتبط با این واقعه را بیان کردهاست.[۴۹]
در این دوران (۶۱۰ تا ۶۲۲ میلادی) که محمد نخستین وحیهای خود را دریافت میکرد، علی به همراه زید بن حارثه، پسرخواندهٔ محمد؛ ابوبکر، از بزرگان قبیله قریش؛ و خدیجه از یاران وفادار محمد بودند. او کمک کرد که هستهٔ اولین جامعهٔ اسلامی شکل بگیرد. در این سالها، وی بیشتر وقت خود را صرف تأمین مایحتاج مؤمنان در مکه بهخصوص فقرایشان از طریق تقسیم دارایی خود میانشان و کمک در امور روزمرهٔ آنها میکرد.[۵۰]
مهاجرت به مدینه
منابع شیعی و سنی تصدیق میکنند که حوادث رخداده در سال ۶۲۲ میلادی، مهمترین بخش از زندگی محمد را تشکیل میدهد. محمد که میدانست دشمنانش در حال کشیدن نقشه برای قتل وی بودند، از علی خواست که به جای وی در بسترش بخوابد.[۵۱] شبی که محمد از مکه به مدینه هجرت کرد، علی جان خود را به خطر انداخت و در بستر محمد خوابید.[۵۲]محمد به همراه ابوبکر مخفیانه مکه را ترک کرد و چندین روز بعد به یثرب، که زین پس مدینه نامیده شد، رسید و این هجرت، مبدأ تقویم هجری گردید. وقتی دشمنان با خنجرهای آخته وارد خانهٔ محمد شدند، از دیدن علی بسیار شگفتزده شدند و به وی آسیبی نرساندند.[۵۳] بنا بر تفسیر سید محمدحسین طباطبایی در المیزان، آیهٔ ۲۰۷ سورهٔ بقره به این امر اشاره دارد:[۵۴] «از مردم کسانی هستند که جان خود را در راه جلب رضایت خداوند تقدیم میدارند و خداوند به بندگان خود رئوف است». علی در انتظار فرمان جدید، چند روز دیگر در کنار خانوادهٔ محمد ماند.[۵۵] محمد از علی خواست که اموالی را که قبلاً مردم به وی به امانت داده بودند به صاحبانش باز گرداند و علی این کار را انجام داد. پس از انجام این کار، علی مکه را به مقصد مدینه ترک کرد.[۵۶] به دستور محمد، علی به قبا در حومهٔ شهر مدینه رفت. طبق برخی منابع، علی یکی از اولین کسانی از مهاجرین بود که به مدینه رفت. در این زمان وی ۲۲ یا ۲۳ سال داشت.[۵۷]
در مدینه
ازدواج با فاطمه
مدت کمی پس از رفتن علی به مدینه، محمد به علی گفت که خداوند به وی فرمان دادهاست که دخترش، فاطمهٔ زهرا، را به ازدواج وی درآورد. با اینکه چندهمسری مجاز بود، علی در زمان حیات فاطمه، با زن دیگری ازدواج نکرد.[۵۸] ازدواج علی با فاطمه، دارای اهمیت معنوی خاصی برای تمام مسلمانان است. زیرا بهعنوان ازدواجی میان مهمترین شخصیتهای مقدس از خویشان محمد تلقی میگردد. محمد که تقریباً هر روز به دیدار دخترش میرفت، با این ازدواج به علی نزدیکتر شد و یک بار به وی گفت که تو برادر من در این دنیا و آخرت هستی. پس از مرگ فاطمه، علی با زنان دیگری ازدواج نمود و صاحب فرزندان بسیار دیگری شد.[۵۹]خانوادهای که از ازدواج این دو تشکیل شد، مکرراً از سوی محمد مورد ستایش قرار میگرفت و محمد از آن در واقعههایی مانند رویداد مباهله و حدیث آل عبا، بهعنوان اهل بیت یاد کرد. در قرآن نیز در موارد متعددی مانند آیهٔ تطهیر، از اهل بیت به بزرگی یاد شدهاست.[۶۰][۶۱]
مأموریتهای مهم
علی در این دوران از سوی محمد، چندین مأموریت مهم را عهدهدار شد. محمد وی را بهعنوان یکی از کاتبان متن قرآن منصوب کرد. نقش علی در تدوین نسخهٔ مکتوب قرآن، یکی از مهمترین مشارکتهای وی در اسلام محسوب میگردد.[۶۲] پس از هجرت، محمد هنگامی که میان مهاجرین و انصار پیوند برادری میبست، علی را بهعنوان برادر خویش برگزید. علی در سال ۹ هجری، نویسندهٔ متن صلح حدیبیه بود. در سال ۶۳۰ میلادی، سال قبل از فتح مکه، هنگامی که ابوبکر حج را رهبری میکرد، محمد سورهٔ «برائت از مشرکان (توبه)» را[۶۳][۶۴] توسط علی به مکیان ابلاغ کرد.[۶۵] یک سال بعد از آن محمد، علی را برای گسترش تعالیم اسلام، به یمن فرستاد.[۶۶] علی کسی بود که برای شکستن بتهای درون کعبه و دیگر بتهایی که توسط قبیلههای اوس و خزرج و طیء پرستیده میشد، انتخاب شد.[۶۷] همچنین علی مأموریت یافت تا کشمکشها را حل و فصل و شورشهای قبائل گوناگون را سرکوب کند.[۶۸]
در جنگها
علی به جز جنگ تبوک[۶۹] در تمام غزوهها شرکت داشت. او معمولاً علمدار سپاه محمد بود و در دو غزوه (خیبر در سال ششم هجری[۷۰] و یمان به سال ده هجری[۷۱]) فرمانده سپاه اسلام بود.[۷۲] شجاعت علی در سفرهای نظامی به افسانه مبدل گشت. وی به همراه حمزه، ابودجانه و زبیر به خاطر حملاتش به دشمن شناخته میگردد. گفته میشود که در جنگ بدر به تنهایی بیش از یکسوم افراد دشمن را کشت. در سال ۵ هجری، او به دست خود، دشمنانی را که از سوی محمد به مرگ محکوم شده بودند، اعدام کرد و به همراه زبیر، بر کشتار قبیلهٔ بنیقریظه نظارت نمود.[۷۳] او قاطعانه در جنگهایاحد مصادف با ۶۲۵ میلادی[۷۴] و حنین مصادف با ۶۳۰ میلادی[۷۵] از محمد محافظت کرد. پیروزی مسلمانان در جنگ خیبر را به شجاعت وی نسبت میدهند. علی در آهنین و سنگین خیبر را بهعنوان سپر خود به کار برد،[۷۶] طبق روایتی، جبرئیل به رزم علی و شمشیرش ذوالفقار که از محمد گرفته بود، اشاره کرد و به محمد گفت «جوانمردی جز علی و شمشیری جز ذوالفقار وجود ندارد». علی با جنگجوی بزرگ قریش، طلحه بن ابیطلحه جنگید. طلحه مدام رجز میخواند که هر مسلمانی را که به مصافش بیاید شکست میدهد. وقتی طلحه از علی شکست خورد، با بیان جمله «کرم الله وجهه» از وی تقاضای رحمت کرد. این دعای خیر، یکی از القاب علی گردید که بیشتر توسط اهل سنت به کار برده میشود. این عبارت که معمولاً با کلمات دیگری همراه میشود، به منظور درود فرستادن و دعای خیر کاربرد دارد.[۷۷]
فتح مکه
در سال ۶۳۰ میلادی مردم مکه تسلیم شدند و محمد مکه را فتح کرد. وی از علی خواست تا ضمانت کند که این پیروزی بدون خونریزی خواهد بود چرا که محمد مسلمانان فاتح را از انتقامگیری از مکیان مغلوب منع کرده بود. محمد به وی دستور داد تا کعبه را بتهای دوران جاهلیت پاک کند.[۷۸]
غدیر خم
هنگامی که محمد از آخرین حج خود در سال ۶۳۲ میلادی باز میگشت، خطابهای در مورد علی ایراد نمود که توسط شیعه و سنی بسیار متفاوت تفسیر شدهاست. مطابق با روایت هر دو گروه محمد گفت که علی وارثش و برادرش و کسی است که هر کس پیامبر را بهعنوان مولایش (رهبر یا دوست قابل اعتماد) بپذیرد (کلمهٔ مولا مرتبط است با ولایت (به کسر واو) یا وَلایت (به فتح واو) که حکومت، شروع مبادرت، غلبهٔ معنوی و قدرت معنی میدهد) باید او را نیز بهعنوان مولایش بپذیرد. شیعیان این بیان را به معنی تعیین علی به جانشینی پیامبر و اولین امام میدانند. در مقابل اهل سنت این بیان را تنها اظهار نزدیکی پیامبر به علی میدانند و نیز اظهار خواستهاش که علی بهعنوان پسرعمو و فرزندخواندهاش جانشین او در مسئولیتهای خانوادگیاش پس از مرگ شود.[۷۹]
به گفتهٔ دقاق در دانشنامهٔ ایرانیکا، اولین منبع تاریخی که به غدیر خم اشاره میکند یعقوبی، مورخ شیعه در نیمهٔ دوم قرن سوم هجری، است و اولین آثار ادبی قابل تاریخگذاری بجامانده، مجموعهٔ اشعاری از نویسندگان شیعه در قرن دوم هجری است. نکتهٔ قابل توجه این است که در میان دلایلی که علی در کتاب نهج البلاغه برای بر حق بودنش ذکر میکند، اشارهای به غدیر خم نیست. اما چنین به نظر میرسد که از حدود قرن دوم هجری حدیث غدیر خم بهعنوان یکی از دلایل مهم برای اثبات بر حق بودن علی بر جانشینی محمد به کار رفتهاست.[۸۰] بنا بر پژوهش دقاق، حدیث غدیر خم در برخی از منابع شیعه و برخی از منابع سنی آمده اما نقل یا عدم نقل آن بر مبنای دستهبندی مذهبی نبودهاست. طبق بررسی وی این حدیث از سدهٔ نخست در میان مسلمانان مطرح بوده اما در زمان سه خلیفهٔ نخست در اختلافات مذهبی و یا سیاسی میان هواداران و مخالفان علی به آن چندان استناد نمیشدهاست. در زمان جنگهای میان مسلمانان در دوران خلافت علی، این حدیث دارای اهمیت مذهبی به خصوص در رابطه با موضوع ولایتشد و حامیان علی در تثبیت مشروعیت وی به آن استناد کردند.[۸۱] به گفتهٔ مادلونگ در همین دوران، علی در کوفه با استناد به این واقعه بر برتری جایگاه خود بر خلفای پیشین تأکید کرد.[۸۲] این حدیث در برخی منابع تاریخی اهل سنت نظیر سیرهٔ ابن هشام، تاریخ طبری و طبقاتابن سعد نیامده، اما در انساب الاشراف بلاذری ذکر شدهاست. بیشترین نقل این روایت به مسند احمد بن حنبل مربوط میشود. از مورخان و محدثان متأخر اهل سنت، ابن عساکر و ابن کثیر حدیث را نقل کردهاند. از منابع شیعهٔ دورهٔ امویان، هاشمیات کمیت بن زید اسدی و کتاب سلیم بن قیس هلالی حدیث را آوردهاند. حال آنکه در منابع حدیثی شیعه که از قرن سوم به بعد گردآوری شدهاند نظیر اصول کافی چندان به آن پرداخته نشدهاست و صرفاً برای تثبیت نظریهٔ شیعی نصب امام توسط نص آن را ذکر کردهاند. همچنین منابع تاریخی مایل به شیعه در سدههای نخست چندان به غدیر نپرداختهاند. مسعودی در مروج الذهب اصلاً آن را ذکر نکرده و یعقوبی فقط گزارش مختصری از آن آوردهاست. بنا بر تحلیل دقاق این واقعه بیشتر در آن دسته از منابع تاریخی آمدهاست که مربوط به دورهٔ امویان میشود و یا بر منابع این دوره اتکا دارد و در دوره عباسیان از توجه به آن کاسته شدهاست.[۸۳]
از مرگ محمد تا خلافت
جانشینی محمد
پس از مرگ محمد، در حالی که علی، عباس و دو پسرش، فضل و قثم، و دو بردهٔ آزادشدهٔ پیامبر، زید و شغران،[۸۴] به همراه طلحه و زبیر و جمعی از صحابهٔمحمد، مشغول خاکسپاریاش بودند،[۸۵] گروهی از صحابه در محلی به نام سقیفه بنی ساعده جمع شدند و دربارهٔ جانشین محمد به بحث و جدل پرداختند. نتیجهٔ این بحث و جدلها، انتخاب ابوبکر بهعنوان جانشین محمد بود.[۸۶][۸۷] انصار در سقیفه بنی ساعده از سعد بن عباده حمایت میکردند، اما مهاجران این را نپذیرفته و خود را از لحاظ خویشاوندی نزدیکتر به محمد میدانستند. در میان مهاجران عدهای نیز به سرکردگی علی و شامل زبیر، طلحه، عباس بن عبدالمطلب،مقداد، سلمان فارسی، ابوذر غفاری و عمار بن یاسر، علی را وارث مشروع محمد میدانستند. دانشنامهٔ ایرانیکا معتقد است تاریخنگاران مسلمان اتفاق نظر دارند که بحران موجود در این برهه، توسط سه تن از مهاجران مشهور به نامهای ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح برطرف گردید. آنان انصار را جمع کرده و به آنها ابوبکر را تحمیل کردند. حسادت بین دو قبیلهٔ مهم انصار به نام اوس و خزرج و عدم فعالیت بنیهاشم در تبلیغ نظرشان، موفقیت این سه تن را تسهیل نمود.[۸۸]
این انتخاب باعث اختلاف بین هواداران ابوبکر و طرفداران علی شد. طرفداران علی قائل بودند که علی توسط شخص محمد به جانشینی انتخاب شدهاست و بنابراین مقام خلافت باید از آن وی باشد.[۸۹][۹۰] علاوه بر آن، طبری در تاریخ خود نقل کردهاست که گروهی از مخالفان ابوبکر از جمله زبیر در خانهٔ فاطمه گرد آمدند و عمر با تهدید به آتش زدن خانه، آنها را بیرون کشاند. علی بعداً مکرر میگفت که اگر چهل یاور داشت قیام میکرد.[۹۱]
هنگامی که این افراد که از اولین مخالفان ابوبکر بودند بتدریج ابوبکر را به رسمیت شناختند، علی تا شش ماه از بیعت با ابوبکر سر باز زد.[۹۲] دانشنامهٔ بریتانیکا مینویسد علی پس از اتمام مراسم تدفین محمد، در یک عمل انجامشده قرار گرفت ولی اعتراضی نکرد.[۹۳] دانشنامهٔ ایرانیکا مینویسد که علی و بنیهاشم تا قبل از مرگ فاطمه (حدود شش ماه) از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. علی بر روی حقش پافشاری ننمود، چرا که تمایل نداشت امت نوپای اسلام دچار کشمکش گردد.[۹۴]
به گفتهٔ مادلونگ، علی به خاطر خویشاوندی نزدیک و ارتباط صمیمی با محمد، و نیز به خاطر دانش فراوان از اسلام از ابتدا و شایستگی در به خدمت گرفتن احکام آن، شخصاً بهشدت معتقد بود که بهترین شخص برای جانشینی محمد است. خط مشیهایی که توسط ابوبکر و عمر پایهریزی شده بود، از دیدگاه علی بیمورد تلقی میشد. او به ابوبکر گفته بود که علت تأخیر در بیعت وفاداریش با ابوبکر بهعنوان خلیفهٔ مسلمانان، اعتقاد به ارجحیت تعلق این عنوان به خودش بودهاست. او این عقیده را هنگامی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت میکرد نیز ترک نکرد. او که معتقد بود جانشین بر حق محمد است، هنگامی که مطمئن شد همه از او روی گرداندهاند، برای حفظ وحدت اسلام با ابوبکر بیعت نمود. اگر جامعهٔ مسلمانان یا بخش کوچکی از آنان، به او اقبال پیدا میکردند، وی دیگر خلافت را تنها «حق» خود نمیدانست، بلکه آن را «وظیفهٔ» خود قلمداد میکرد.[۹۵] هر چند عباس، عموی محمد، و آنچنان که گفته میشود ابوسفیان، از علی خواستند تا جامعهٔ اسلامی را در کنترل خاندان بنیهاشم بگیرد، او هیچ تلاشی در این زمینه نکرد.[۹۶] اما بنا بر نقل منابع تاریخی علی بعداً در نامه به معاویه نوشت که علت رد این پیشنهاد بیم پراکندگی امت بودهاست.[۹۷]
در مورد جانشینی علی، مورخان و دانشوران تاریخ اسلام عموماً یا دیدگاه اهل سنت را پذیرفتهاند و یا اینکه حقیقت موضوع را غیرقابل کشف دانسته و از آن رد شدهاند. یکی از مورخانی که از این سنت رایج جدا شدهاست ویلفرد مادلونگ میباشد.[۹۸] ویلفرد مادلونگ در دانشنامهٔ اسلام اصلیترین ادعاهای شیعه را دیدگاه خود شخص علی میداند زیرا به عقیدهٔ او علی خود را شایستهترین فرد برای خلافت در مقایسه با دیگر صحابه میدانست و کل جامعهٔ مسلمانان را به دلیل روی گرداندن از خودش ملامت میکرد، اما در عین حال رفتار ابوبکر و عمر در مسند خلافت را میستود و تخریب شخصیت آنها را نکوهش میکرد.[۹۹]مادلونگ معتقد است که از آنجایی که در رسوم عربان آن زمان، خصوصاً رسوم قریش، جانشینی موروثی معمول بوده و قرآن بر اهمیت پیوند خونی میان پیامبران و خصوصاً اهل بیت تأکید ورزیدهاست و اینکه انصار از خلیفهشدن علی حمایت میکردند، ابوبکر میدانست که تشکیل یک شورا برای انتخاب خلیفه به انتخاب علی میانجامد و به همین دلیل به شکل حسابشدهای جریانهای سیاسی را برای خلیفهشدن خودش هدایت کرد.[۱۰۰] از طرف دیگر لئورا وچا ولیری در دانشنامهٔ اسلام این موضوع را که علی واقعاً امید داشت تا جانشین پیامبر شود، مورد تردید میداند زیرا اعراب طبق سنت، رئیس خود را از میان ریشسفیدان انتخاب میکردند و علی در آن زمان تنها کمی بیش از سی سال سن داشت و اعتبار لازم برای جانشینی محمد را طبق سنن اعراب نداشت؛ ولیری معتقد است که شیعیان با حدیثسازی یا تفسیر به مطلوب کلمات منتسب به محمد، بر این موضوع پای میفشارند که پیامبر قصد داشته تا علی را به عنوان جانشین خود برگزیند، حال آنکه جای هیچ شکی نیست که در هنگام واپسین بیماری، محمد سخنی در مورد جانشین خود بیان ننمود.[۱۰۱]
ویلفرد مادلونگ مینویسد، علی نمیتوانسته که بر مبنای قرابت خویشاوندی با محمد، امیدوار به خلیفهشدن بعد از عمر بوده باشد. زیرا قریش از جمعشدن پیامبری و خلافت در یک قبیله حمایت نمیکردند. وی معتقد است که این مهم از سنخ «کودتای صورتگرفته توسط ابوبکر و عمر» در سقیفه بنیساعده نیست، بلکه از حسادت عمیق قریش نسبت به علی نشئت میگیرد؛ بنابراین تنها شانس علی برای شرکت در امور مسلمین، مشارکت کامل وی در اهل شورا میتوانست باشد که توسط عمر پایهریزی شده بود. ابنعباس روایت میکند که در جایی عمر به وی گفته که علی در واقع شایستهترین شخص برای جانشینی محمد بوده، اما ما از وی به دو دلیل ترسیدیم. وقتی ابنعباس مشتاقانه از عمر در مورد این دو دلیل سؤال میکند، عمر در پاسخ به وی میگوید، اولی جوان بودن و دومی علاقهٔ زیاد علی به خاندان بنیهاشم. بر اساس این روایت، تمامی آرزوهای علی و هوادارانش برای احراز خلافت به ناامیدی مبدل گردید. عمر در خلال این پاسخ، به سقیفه بنیساعده اشاره میکند. در این اشاره، عمر به عقیدهاش دربارهٔ تشکیل شورا بهعنوان مبنایی برای تعیین خلیفه اشاره کرده و عملاً، از این به بعد، هر گونه تعیین خلیفه بدون مشورت را تقبیح مینماید؛ بنابراین با این کار، خلافت نمیتوانست در انحصار قبیلهای خاص باشد و به تمامی قریش تعلق داشت.[۱۰۲]
خلافت ابوبکر
گاهشمار زندگی علی بن ابیطالب | |
---|---|
رویدادهای زندگی علی بن ابیطالب | |
در مکه | |
۵۹۹ | ولادت در ۱۷ مارس برابر با ۱۳ رجب ۲۴ قبل از هجرت |
۶۱۰ | مسلمانشدن پس از اولین آیات قرآن |
۶۱۳ | قبول دعوت محمد در یومالدار |
۱۹–۶۱۷ | شعب ابیطالب |
۶۲۲ | لیلة المبیت |
در مدینه | |
۶۲۲ |
هجرت به مدینه عقد اخوت با محمد |
۶۲۳ | ازدواج با فاطمه زهرا |
۶۲۴ | غزوهٔ بدر و کشتهشدن بسیاری از قریش به دست علی |
۶۲۵ | تولد حسن مجتبی غزوهٔ احد و دفاع از محمد پس از فرار مسلمانان |
۶۲۶ | تولد حسین بن علی |
۶۲۷ | غزوه خندق: کشتن عمرو بن عبدود |
۶۲۸ | صلح حدیبیه |
۶۲۸ |
غزوه خیبر تولد زینب |
۶۲۹ | غزوهٔ مؤته |
۶۳۰ | فتح مکه و غزوهٔ حنین |
۶۳۱ | مباهله با مسیحیان نجران |
۶۳۲ | غدیر خم |
پس از محمد تا پیش از خلافت | |
۶۳۲ | انتخاب ابوبکر به خلافت در سقیفه بنیساعده مرگ فاطمه |
۶۴۴ | قتل عمر بن خطاب و شرکت علی در شورای انتخاب خلیفه |
۶۴۸ | ولادت عباس بن علی |
خلافت | |
۶۵۶ | انتخاب علی به عنوان خلیفه آغاز شورشها جنگ جمل |
۶۵۷ | انتقال مرکز حکمرانی به کوفه نبرد صفین |
۶۵۸ |
حکمیت جنگ با خوارج |
۶۵۹ | شکست فرماندار علی از عمرو عاص در مصر غارت عراق، حجاز، و یمن توسط معاویه |
۶۶۰ | معاویه خود را خلیفه خواند. |
۶۶۱ | کشتهشدن در ۲۸ ژانویه مصادف با ۲۱ رمضان به ضربهٔ شمشیر ابن ملجم مرادی در مسجد کوفه |
علی در این دوران زندگی منزویانهای در پیش گرفت و عمدتاً به فعالیتهای مذهبی مشغول بود. او خود را وقف مطالعه و آموزش قرآن کرد.[۱۰۳] اولین قرآن جمعآوریشده از لحاظ تاریخی، به وی نسبت داده میشود. دانش وی از قرآن و سنت به کمک خلفای پیشینش در مسائل شرعی میآمد.[۱۰۴] او به ابوبکر و عمر در امور مربوط به دولت نیز مشاوره میداد[۱۰۵] و بهعنوان «مشاوری باارزش» شناخته میشد، البته این که خلیفه دوم، عمر، مشورتهای او را میپذیرفت یا خیر مورد تردید است.[۱۰۶]
علی با وجود این که در زمان زندگانی محمد تقریباً در تمام حوادث اسلام شرکت داشت،[۱۰۶] در جنگهای رده و فتوحات مسلمانان شرکت نکرد. کارهای انجامشده توسط علی بعد از خلافتش، نشانگر این است که وی با سیاستهای خلفای پیشینش موافق نبود. عدم موافقت وی با سیاستهای خلفای پیشین را میتوان از جوابش به عبدالرحمن بن عوف در شورای انتخاب خلیفه مبنی بر پذیرش قرآن و سنت و سیاستهای ابوبکر و عمر حدس زد.[۱۰۷]
خلافت عمر
دانشنامهٔ بریتانیکا مینویسد علی خلافت عمر را پذیرفت و حتی دخترش، ام کلثوم، را به ازدواج وی درآورد.[۱۰۸]
پس از مرگ فاطمه، علی در زمان خلافت عمر نیز، میراث پدری فاطمه را مطالبه کرد؛ اما پاسخ عمر همان پاسخ ابوبکر بود. البته عمر حاضر شد برخی از املاک مدینه را که جزء ارث فاطمه محسوب میشد، به پسران عباس بن عبدالمطلب بازگرداند که نمایندهٔ بنیهاشم بودند؛ ولی املاک فدک و خیبر کماکان بهعنوان املاک دولتی باقی ماند و به بنیهاشم عودت داده نشد.[۱۰۹]
به نوشتهٔ برخی مورخان مسلمان، علی از مشاوران عمر بود. مشاورههای علی بیشتر در مورد امور شرعی و بخاطر احاطهاش بر قرآن و سنت بود. هرچند جای تردید است عمر توصیههای سیاسی علی را پذیرفته باشد یا نه. در طول زمامداری عمر و عثمان، علی هیچ سمت رسمی اداری، نظامی، یا سیاسی را قبول نکرد، به جز سمت نیابت شهر مدینه در زمانی که عمر به سفر فلسطین و سوریه رفته بود، در دوران خلافت عمر و عثمان او در هیچیک از جنگهای این دو خلیفه حضور نداشت.[۱۱۰]
کائتانی بر این باور است که ابولؤلؤ (قاتل عمر) تنها مجری توطئهٔ قتلی بودهاست که از سوی اصحابی چون علی، طلحه، و زبیر طراحی شده بود و عبید الله بن عمر (که در جنگ صفین در سال ۳۷ هجری کشته شد) به این توطئه معتقد بوده اما دست به عملی دیوانهوار (کشتن هرمزان و دخترش) زدهاست. دانشنامهٔ اسلام معتقد است محققانی چون لاوی دلا ویدا و مادلونگ نشان دادهاند که این دیدگاه کائتانی بیپایه و اساس است.[۱۱۱]
انتخاب خلیفهٔ سوم
در هنگام مرگ عمر، شورایی برای انتخاب خلیفهٔ بعدی تشکیل شد. اعضای این شورا شامل علی، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص بودند. از آنجایی که طلحه دقیقاً بعد از انتخاب عثمان به مدینه بازگشت، سعد بن ابیوقاص بهعنوان نمایندهٔ رسمی وی در شورای انتخاب خلیفه حضور داشت. علی و عثمان دو نامزد نهایی بودند، ولی در نهایت، رأی به نفع عثمان اعلام گشت. عثمان برادرزن عبدالرحمن بن عوف بود. علاوه بر این، عمر به عبدالرحمن بن عوف در انتخاب خلیفهٔ بعدی، اختیارات بیشتری داده بود و در هنگام خلافتش نیز به رأی او تکیه داشت. علی به اتکای قرابت خویشاوندیاش با محمد، ادعای خود برای خلافت را قاطعانه مطرح کرد. در حالی که عثمان، نامزدی خود را منفعلانه پیش میبرد. عبدالرحمن بن عوف، علاوه بر صحبت جداگانه با دو نامزد، شبانه با سران قریش مشورت کرد و از حمایت قاطع آنان از عثمان مطلع شد. قبیلهٔ بنیامیه با وجود عثمان بهعنوان نامزد خویشاوند، دیگر لزومی به حمایت از علی ندیدند که نسبت خویشاوندی دورتری به آنها داشت. قبیلهٔ بنیمخزوم نیز علیه علی، از عثمان حمایت کردند. عبدالله بن ابی ربیعه، رهبر بنیمخزوم و فرمانروای الجند، به عبدالرحمن بن عوف هشدار داد که اگر با علی بیعت کند با نافرمانی قبیلهاش و اگر با عثمان بیعت کند با اطاعت قبیلهاش مواجه خواهد شد. در واقع علی در شورای انتخاب خلیفه، حامی نداشت. علی و عثمان هر دو در صورت عدم موفقیت در انتخاب، به انتخاب دیگری راضی بودند. بر حسب بعضی روایات، علی موفق شد که عبدالرحمن بن عوف را متقاعد کند که به جای حمایت از عثمان، از وی حمایت کند. گرچه این مهم را میتوان در خوشبینانهترین حالت، حمایتی ضعیف به حساب آورد. علاوه بر این، زبیر که بعد از مرگ محمد از حامیان علی بود، در اینجا از عثمان حمایت میکرد؛ بنابراین عبدالرحمن بن عوف، دلیلی قاطع برای صدور رأی به نفع عثمان داشت. او رأی خود را در مسجد و در ملأ عام و با حضور هر دو نامزد اعلام کرد؛ بنابراین فشار زیادی بر روی علی وجود داشت که همانجا بیعت خود با عثمان را اعلام کند و او با اکراه موافقت کرد.[۱۱۲]
ویلفرد مادلونگ مینویسد، گرچه ممکن بود عمر نگران احتمال انتخاب علی بهعنوان خلیفه باشد، اما مدرکی وجود ندارد که وی مستقیماً خواسته باشد تا بر شورا علیه علی تأثیر بگذارد. او چند وقت قبل در حضور عبدالرحمن بن عوف به او در مورد آرزوی قبیلهٔ بنیهاشم در مورد «حق خلافت انحصاری» این قبیله و «حق پایمالشده» علی، هشدار داده بود. چنین فکری بدون شک در اذهان عمومی نیز وجود داشتهاست. علاوه بر این، قتل عمر در مدتی اندک پس از آن، هر گونه مصالحه بین حامیان خلافت قریش و علی را منتفی مینماید. عبدالرحمن بن عوف به طور کامل بر احساسات عمر آگاه بود. او ممکن است نام خود را از میان نامزدهای خلافت بیرون کشیده باشد تا بتواند رأیی قاطع جمعآوری کرده و از آن علیه علی استفاده کند. اما به نظر میرسد که این عمل ابتکار خودش باشد، نه یک عمل تمرینشدهٔ پیشنهادی از سوی عمر.[۱۱۳]
عبدالرحمن بن عوف سه شرط عمل به قرآن، سنت محمد، و روش خلفای پیشین را به علی عرضه کرد که علی تنها دو شرط اول را پذیرفت؛ در حالی که عثمان هر سه شرط را پذیرفت. بنا بر روایت شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، علی در این هنگام به برتری خود در امر خلافت تأکید کرد؛ اما چون اقبال عمومی به عثمان بود، ناچار شد که با وی بیعت کند.[۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶]
خلافت عثمان
بنا بر نظر سید حسین نصر در دانشنامهٔ بریتانیکا، بر طبق منابع شیعی، علی عثمان را بهعنوان خلیفه به رسمیت میشناخت. اما موضع بیطرفی را بین هواداران و مخالفان وی اتخاذ کرده بود.[۱۱۷] بنا بر نظر رابرت گلیو در دانشنامهٔ اسلام، علی حداقل به لحاظ معنوی سردستهٔ مخالفان عثمان بود. در دوران خلافت عثمان، علی به همراه صحابهٔ دیگری از محمد از جمله طلحه و زبیر از منتقدان عثمان بود. او عنوان میداشت که عثمان از سنت پیامبر دچار انحراف شدهاست. مهمترین موارد اختلاف با عثمان بر سر اجرای حدود اسلامی بود. علی اصرار داشت که «حدود الهی» باید اجرا شود. از جمله در قضیهٔ شربنوشی ولید، حاکم کوفه، گفته میشود حد به دست خود علی اجرا شد. در قضیهٔ تبعید ابوذر، با وجود ممنوعیت تعیینشده توسط عثمان، علی با فرزندانش ابوذر را بدرقه کرد.[۱۱۸] همچنین به نوشتهٔ پوناوالا در دانشنامهٔ ایرانیکا، به روایتابن اعثم علی میدانست که عثمان جرئت نداشت که بر ضد وی عمل کند. در چند موقعیت، علی با عثمان بر سر اجرای حدود اسلامی اختلاف نظر داشت. علی علناً نسبت به ابوذر غفاری اظهار همدردی کرده و قاطعانه در دفاع از عمار بن یاسر سخن رانده بود.[۱۱۹] به نوشته وندانزل، علی از لحاظ دینی عثمان را بدعتگزار میدانست و از لحاظ سیاسی نیز از مخالفان عثمان بود.[۱۰۶]
مردم در برخی از شهرها و مناطق علیه عثمان شورش کردند و به سوی مدینه رو آوردند. عثمان در ابتدا حکم مجازات شورشیان را صادر کرد اما وقتی توسط پیک سریعی که عبدالله بن سعد فرستاده بود، از قصد شورشیان آگاه شد، چون نمیخواست که راه برای خشونت دیگر قشرها باز شود، تمایلی به پذیرش شورشیان نشان نداد. پس به دیدار علی رفت و از او خواست که با شورشیان دیدار کرده و آنها را به بازگشت به شهر و دیارشان وادارد. عثمان ضمن اینکه خود را از این پس ملزم به پیروی از توصیههای علی میکرد، به وی اختیار تام داد تا هر گونه که میخواهد با شورشیان مذاکره کند. علی به وی یادآوری کرد که قبلاً هم با وی در این باره صحبت کرده بود، ولی عثمان ترجیح داده که از مروان بن حکم و بنیامیه حرفشنوی کند. عثمان قول داد که از این پس، از آنان روی گردانده و از علی حرفشنوی کرده و دستور داد که دیگر انصار و مهاجران به علی بپیوندند. او همچنین از عمار خواست که به این گروه بپیوندد ولی وی این پیشنهاد را رد کرد.[۱۲۰]
علی در این زمان بدون آنکه مستقیماً با عثمان مخالفت کند، تأثیری بازدارنده بر وی داشت. او انتقادات دیگر صحابه را به گوش عثمان میرساند و از جانب عثمان با مخالفانی که از دیگر استانها به مدینه آمده بودند، مذاکره کرد که به نظر میرسد این امر سبب بروز بدگمانی بین علی و اقوام عثمان گشت. بعداً که شورشیان منزل عثمان را محاصره کردند، علی با اصرار بر اینکه عثمان نباید از آب منع شود، تلاش کرد تا از شدت حصر بکاهد.[۱۲۱] وقتی عثمان در معرض خطر حمله قرار گرفت، علی پسرانش را به منظور محافظت از خانهٔ وی روانه کرد. وقتی عثمان را شورشیان کشتند، علی پسرانش را به دلیل محافظت نامناسب از خانهٔ عثمان مؤاخذه کرد.[۱۲۲]
کشته شدن
تعدادی از خوارج تصمیم به قتل علی، معاویه، و عمرو عاص به صورت همزمان گرفتند تا به عقیدهٔ خود اسلام را از دست این سه تن که مسئول جنگهای داخلی بودند، خلاص کنند[۲۱۴] که تنها موفق به کشتن علی شدند و معاویه و عمرو عاص جان سالم به در بردند.[۲۱۵]
در منابع روز ضربت خوردن علی ۱۷، ۱۹، و ۲۱ رمضان گزارش شدهاست. اما شیخ مفید روز ۱۹ را صحیحتر میداند و ابن ابی الحدید نیز مینویسد چون این سه تن کارشان را عبادت میدانستند بنابراین آن را در شب قدر ۱۹ رمضان قرار دادند تا ثواب بیشتری برده باشند. روز مرگ علی هم در منابع از ۱۱ تا ۲۱ رمضان گزارش شدهاست و مدت تحمل ضربت را دو یا سه روز دانستهاند.[۲۱۶]
علی هنگامی که مشغول خواندن نماز صبح در مسجد کوفه بود و به روایتی دیگر در کنار در مسجد[۲۱۷] توسط عبدالرحمن بن ملجم و با یک شمشیر زهرآگین از ناحیهٔ سر[۲۱۸] ضربت خورد. عبدالرحمن این عمل را به قصد انتقامگیری از وی در قبال کشتار نهروان انجام داد. دو روز بعد در ۱۹ یا ۲۱ رمضان ۴۰ هجری، علی در سن ۶۲ یا ۶۳ سالگی[۲۱۹] درگذشت.[۲۲۰]
علی از مدتها قبل میدانست که کشته میشود، حال یا محمد به وی گفته بود یا خودش این مطلب را حس کرده بود. روایات زیادی وجود دارد که در آن محمد یا علی خبر میدهند که ریش علی از خون فرق سرش رنگین میشود. عمدتاً در منابع شیعی بر روی این مطلب تأکید شدهاست که علی با وجود آگاهبودن از سرنوشتش، کس دیگری را به جای خود به امامت نماز جماعت نگذاشت و با وجود اینکه دیگران به وی در مورد احتمال کشتهشدنش هشدار داده بودند، با خواندن ابیاتی هراس از مرگ را نفی کرده بود. علی حتی پیشبینی کرده بود که ابن ملجم قاتلش خواهد بود. رابطهٔ بین علی و ابن ملجم تنشبرانگیز بود. با این همه، علی در مقام خلیفه هیچ اقدامی علیه ابن ملجم انجام نداد. به روایت ابن سعد، علی گفته بود «چگونه کسی را بکشم که هنوز مرا نکشتهاست»؟ حتی وقتی کسی از قبیلهٔ مراد یا کسی که از زبان خود ابن ملجم نقشهٔ قتل را شنیده بود، در این باره به علی هشدار داد، علی پاسخ داد که هر انسانی را دو فرشته که بر روی شانههایش قرار دارند، تا لحظهٔ مرگ حافظاند و آن لحظه را تقدیر معین میکند.[۲۲۱]
شب قبل از واقعه، ابن ملجم به همراه وَردان و شَبیب بن بَجَره شمشیرهایشان را به زهر آغشتند و کنار در مسجد منتظر ماندند تا علی به منظور اقامهٔ نماز صبح به مسجد وارد شود. به محض ظاهرشدن علی، شبیب به وی حمله برد اما شمشیرش به لغاز در اصابت کرد و خطا رفت. شبیب فرار کرد و در میان جمعیت گم شد. وردان نیز بیسروصدا گریخت، به خانه رفت و حریر از سینه باز کرد. چون پسرعمویش او را در این حالت دید، مشکوک شد و وی را کشت. تنها ابن ملجم باقیمانده بود. او در حالی که فریاد میکشید «ای علی، حکمیت خاص خداست، نه تو و یارانت» ضربتی به فرق سر علی وارد آورد و خواست بگریزد که ابو اَدماء همدانی وی را به زمین افکند. علی به خانهاش بازگشت و ابن ملجم را پیش وی آوردند. ابن مجلم به علی گفت که ۴۰ روز شمشیرش را تیز میکرده و از خدا خواستهاست که با آن شرورترین مردان را بکشد. علی در پاسخ گفت خود ابن ملجم با همین شمشیر کشته خواهد شد و وی را شرورترین مردان نامید.[۲۲۲]
علی در اجرای شرع اسلامی سخت گیر بود و در مورد قصاص قاتلش نیز منابع تقریباً حاکی از آن هستند که وی گفت که دقیقاً یک ضربت به ابن ملجم وارد شود. اما برخی منابع این گونه بیان نشده اند . برخی منابع مینویسند که علی فرمان داد صبر شود تا اثر ضربت بر وی معلوم شود، اگر زنده ماند خود در مورد وی تصمیم میگیرد. شیخ مفید روایت میکند که علی گفت، این قاتل همانند قاتل محمد پیامبر اسلام است و باید کشته و جسدش سوزانده شود. برخی روایات حاکی از آنند که علی به حسن و هاشمیان توصیه کرد که به بهانه خون خواهی از وی، خون مسلمانان را نریزند و قاتلش باید دقیقاً به همان صورتی که علی کشته شد کشته شود. روایتی از مبرد حاکی از آن است که علی وی را به کل بخشید. روایت دیگر میگویند علی فرمان داد که به ابن ملجم غذا و محل استراحت مناسب داده شود و اگر علی بمیرد، ابن ملجم را به وی ملحق کنند تا در آن دنیا خدا بین وی و علی قضاوت کند.[۲۲۳]
آرامگاه
علی بن ابیطالب را در نزدیکی کوفه دفن کردند اما مزارش از ترس نبش قبر و بیحرمتی به آن پنهان نگه داشته شد.[۲۲۴] تا آنکه در زمان هارونالرشید، خلیفهٔعباسی، در سال ۷۹۱ میلادی در فاصلهٔ چند کیلومتری از کوفه محل مزارش مشخص و آرامگاهی در آنجا ساخته شد. پس از آن این منطقه تبدیل به شهر نجفشد.[۲۲۵][۲۲۶]
همسران و فرزندان
علی ۹ زن و چندین کنیز داشت و دارای ۱۴ پسر و ۱۹ دختر بود که از میان آنان حسن، حسین، و محمد حنفیه مشهورترند.[۲۲۷] طبق منابع شیعی تعداد کل فرزندان علی ۲۷ یا ۲۸ بود. مادر محمد حنفیه، کنیزی آزادشده به نام خوله دختر جعفر حنفیه بود.[۲۲۸] از میان فرزندان علی، ۵ نفر صاحب نسل شدند.[۲۲۹]
فاطمهٔ زهرا، دختر محمد و خدیجه، همسر علی بن ابیطالب، مادر حسن و حسین، و یکی از پنج عضو آل عباست.[۲۳۰] نسل علی از فاطمهٔ زهرا بهعنوانشریف یا سید شناخته میشوند. آنها بهعنوان تنها نسل بازمانده از محمد، مورد احترام شیعه و سنیاند.[۲۳۱] علی تا زمانی که فاطمه زنده بود همسر دیگری نداشت، اما پس از او با زنان متعددی ازدواج کرد. بهجز ۴ فرزندی که از فاطمه داشت، بقیه فرزندانش از همسران دیگر او بودند.[۱۲۹]
حسن بزرگترین پسر علی و فاطمهٔ زهرا و دومین امام شیعه است که طبق روایات در ۶۲۵ میلادی در مدینه به دنیا آمد. بعد از درگذشت علی، برای مدت کوتاهی در کوفه بر بخشی از سرزمینهای مسلمانان خلافت کرد و سپس طبق عهدنامهٔ صلح با معاویه از قدرت کناره گرفت. او در ۶۷۰ میلادی در مدینه مسموم شد و درگذشت.[۲۳۲] حسین دومین پسر علی و فاطمه زهرا و سومین امام شیعه است که طبق بیشتر روایات در ۶۲۶ میلادی در مدینه به دنیا آمد. وی در سال ۶۸۰ میلادی علیه یزید قیام کرد و در نبرد کربلا به همراه یارانش کشته شد. در این نبرد علاوه بر حسین، شش تن دیگر از فرزندان علی نیز کشته شدند که چهار نفر آنها پسران فاطمهٔ کلابیه معروف به امالبنین بودند. همچنین سه پسر حسن و دو فرزند حسین در نبرد کشته شدند.[۲۳۳]
خاندان علی رهبری مسلمانان را منحصر به اهل البیت میدانستند و در دورانهای مختلف قیامهای متعددی بر ضد حاکمان وقت انجام دادند. از مهمترین این قیامها میتوان نبرد کربلا، قیام مختار ثقفی از طرف محمد حنفیه، قیام زید بن علی و قیام یحیی بن زید بر ضد امویان را نام برد. بعدها خاندان علی بر ضد عباسیان نیز قیام کردند که از مهمترین آنان میتوان به قیام صاحب فخ و قیام محمد ابن عبدالله نفس زکیه اشاره کرد. در حالی که هیچیک از این قیامها موفق نبود، سرانجام ادریسیان، فاطمیان، و علویان طبرستان توانستند اولین حکومتها از خاندان علی را تشکیل دهند.[۲۳۴]